نوشته شده توسط : علی



:: بازدید از این مطلب : 838
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 

معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی گفت: سوگواره لحظه های عاشورایی باید به سمت اصلاح نقاط ضعف هدایت شود.

 

 

به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران مشهد به نقل از ستاد خبری چهارمین سوگواره لحظه های عاشورایی حسین مسگرانی، معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی اظهار کرد:متاسفانه در حوزه نهادینه ساختن فرهنگ عاشورایی در قالب هنر کمتر کار شده است و برای برطرف ساختن این خلا نیازمند تشکیل اتاق های فکر و برگزاری دور های آموزشی با بهره گیری از هنرمندان بومی استان هستیم.

معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی گفت: فرهنگ و هنر عاشورایی درحوزه فیلم و فیلمنامه مشهود است.

وی به نقش طلاب و مبلغان هنرمند در این عرصه اشاره کرد و افزود: برای پیشرفت و ارتقای سطح هنر عاشورایی طلاب می توانند نقش مشورتی ، فکری، ایده پرداز و راهبردی برای جوانان و هنرمندان فیلم ساز داشته باشند.

مسگرانی در ادامه به برگزاری سوگواره لحظه های عاشورایی اشاره کرد و افزود: سوگواره لحظه های عاشورایی دارای رویکرد مناسبی است اما انتظار این است که این سوگواره به سمت ارتقای سطح کیفی پیش رود.

وی در همین زمینه با اشاره به اینکه سوگواره لحظه های عاشورایی باید به سمت اصلاح نقاط ضعف هدایت شود، بیان داشت: متاسفانه سوگواره لحظه های عاشورایی دارای شورای سیاست گذاری ثابت نیست و از مشارکت فکری جامعه هنری بهره نمی گیرد.

معاون هنری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی همچنین برای ارتقای سطح کیفی این سوگواره خواستار تشکیل اتاق فکر به منظور ارائه آثار قابل قبول در حوزه هنر عاشورایی شد.

وی با انتقاد بر این مسئله که در این سوگواره تنها از هنرمندان و شخصیت های هنری مطرح کشور استفاده می شود، گفت: سوگواره لحظه های های عاشورایی می تواند با بهره گیری از هنرمندان برتر و الگویی خراسان رضوی نسبت به معرفی هنرمندان عاشورایی استان کمک داشته باشد

:: بازدید از این مطلب : 625
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی



:: بازدید از این مطلب : 575
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 معاون فرهنگی اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان‌غربی گفت: برنامه‌های ماه محرم و صفر مراسم معرفت افزایی نسبت به معارف دینی مردم باشد و ‌مداحان با بیان ‌وقایع عاشورا‌، با روضه‌خوانی پیام عاشورا را به مردم انتقال دهند.

خبرگزاری فارس: معرفت افزایی در برنامه‌های محرم و صفر رأس توجه مداحان باشد
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرگزاری فارس از ارومیه، با توجه به اینکه در پرتو عزاداری محرم‌الحرام، اسلام ناب ترویج می‌شود و اگر عاشورا نبود مکتب اهل ‌بیت (ع) به فراموشی سپرده می‌شد، لذا ضرورت دارد نهایت تلاش خود در ترویج فرهنگ عاشورا و برپایی مجالس و محافل عزاداری محرم و صفر را داشته باشیم.

خلأ تبیین و تشریح فلسفه قیام عاشورا یکی از آسیب‌های جدی و اساسی مجالس عزاداری است که باید مورد توجه مسئولان هیئت‌های مذهبی قرار گرفته و در ضرورت رفع آن اقدامات لازم انجام گیرد.

ارایه اطلاعات دقیق و صحیح در مورد فلسفه عاشورا و نهضت امام حسین (ع) و آشنا کردن اقشار مختلف مردم با مکتب زلال حسینی، تکلیفی است که بر عهده مسئولان برگزاری مجالس عزاداری امام حسین (ع) و مداحان بوده و آسیب زدایی از این مراسم را در پی دارد.

در زمینه تبیین نقش مداحان و وعاظ در برنامه‌های مذهبی ماه محرم و صفر به سراغ حجت‌الاسلام محمد فتاحی معاون فرهنگی اداره کل تبلیغات اسلامی آذربایجان‌غربی و عضو کانون مداحان استان می‌رویم تا نظرات ایشان را در این زمینه جویا شویم:

* لطفاً بفرمایید در برنامه‌های محرم و صفر و مجالس عزاداری امام حسین (ع) روضه‌خوان‌ها و وعاظ چه مطالبی را بیان می‌کنند؟

در برنامه‌های مذهبی محرم و صفر مبانی مکتب اسلام برای مردم بیان شده و این سبب می‌شود افرادی که اطلاعات کافی نسبت به مکتب اسلام ندارند بیشتر با معارف اسلام و اهل‌ بیت (ع) آشنا شوند و افرادی هم که اطلاعاتشان کم است نسبت به این مبانی آگاه‌تر شوند.

* چه انتظاری از سخنرانان این‌گونه مجالس دارید؟

مداحان و مبلغان مذهبی باید در بیان مباحث مربوط به عاشورا و امام حسین (ع) دچار غلو و اغراق نشوند وقایع را آن گونه که از کتب معتبر دریافت می‌شود برای مردم بیان کنند نباید برای اشک درآوردن مردم به هر وسیله‌ای متوسل شد، در بیان مصائب وقایع عاشورا باید سعی شود اعتدال رعایت شود و علاوه بر این تلاش شود شأن و منزلت امام حسین (ع) و شهدای کربلا پایین نیاید‌.

* از آثار گریه برای امام حسین (ع) و گریاندن مداحان بگویید؟

گریه کردن در مصیبت حضرت سیدالشهدا (ع) یک عمل با ‌فضیلت و از عبادات است و این اشک و آه‌ها برای امام حسین (ع) سبب می‌شود تا ارتباط روحی بین گریه شونده و گریه کننده برقرار شود گریه برای امام حسین (ع) و در مجالس عزاداری ‌عجز نیست بلکه گریه عظمت است و به جامعه جهت، حرکت و حیات می‌دهد توصیه شده که در مجالس عزای امام حسین (ع) شخص گریه کند و اگر هم گریه نمی‌کند خود را به حالت گریه درآورد.

* وظیفه اصلی مداحان و سخنرانان مجالس عزاداری چیست؟

مراسم عزاداری امام حسین (ع) باید مراسم عمق‌بخشی و معرفت افزایی نسبت به معارف دینی مردم باشد و در مجالس عزاداری امام حسین (ع) مداحان، سخنرانان و علمای دینی باید تلاش کنند بعد از بیان احکام، اخلاقیات، تاریخ و وقایع عاشورا در قالب مداحی و روضه پیام عاشورا به مردم جامعه انتقال داده شود.

* بهترین الگوی برگزاری مجالس عزای حسینی چیست؟

ائمه ‌اطهار (ع) خودشان مجالس عزاداری برای امام حسین (ع) برگزار می‌کردند و سفارش و تأکید داشته‌اند که مردم نیز این قبیل مجالس را برگزار و در این مجالس شرکت کنند، در عزای امام حسین (ع) باید از شیوه ائمه اطهار (ع) پیروی کرده و از عزاداری‌ای که مراجع‌ تقلید و علمای دینی برگزار می‌کنند باید الگو بگیریم که بهترین نمونه است.

* آیا تحریفی در بازگویی واقعه عاشورا رخ داده است؟

دشمن به دلیل هراس از محرم و عاشورا امروز عاشورا را هدف قرار داده، می‌خواهد با وارد کردن تحریف در آن از اهمیت آن بکاهد، از زمان بنی‌امیه تحریف در قیام عاشورا وجود داشته و آن‌ها تلاش کردند این قیام را وارونه جلوه دهند اما با درایتی که ‌امام سجاد (ع) داشتند و وقایع کربلا را برای مردم بیان کردند اجازه ندادند وقایع عاشورا فراموش شده و یا در آن تحریفی به وجود بیاید.

* اهمیت مداحی و روضه‌خوانی در عصر کنونی چه میزان است؟

بیان مظلومیت امام حسین (ع) و اصحاب وی برای مردم توسط مداحان و روضه‌خوانان یک وظیفه است، اما باید بدانیم که مظلومیت امام حسین (ع) و یاران وی به معنای ذلت‌پذیری آن‌ها نبوده است آن‌ها هیچ‌وقت زیر بار ظلم و جور نرفتند و در راه دفاع از اسلام و ارزش‌های دین، جان خود را نثار کردند، مداحان و علمای دینی به مقتل خوانی و روضه باید توجه وافر داشته باشند که بعد از زنده‌ ماندن نهضت عاشورا احساس است که باید این احساس حفظ شود، نوحه‌خوانی و بیان مصائب را نباید از دست بدهیم، نباید اشک و آه را از مجالس عزای امام حسین (ع) بگیریم چرا‌ که زنده ماندن مکتب اسلام در گرو همین اشک و آه‌ها است.

* به عنوان سئوال پایانی، چه توصیه‌ای به مداحان دارید؟

در برنامه‌های مذهبی و مجالس عزاداری امام حسین (ع) به مقتل خوانی باید توجه ویژه شود، در این مجالس اغلب مداحان و سخنرانان روضه و شعر می‌خوانند در صورتی که باید در این مجالس به مقتل خوانی توجه بیشتری شود با توجه به این که بسیاری از مقتل‌ها به زبان عربی است مقتل خوانان باید با زبان عربی آشنا باشند و اگر شده ترجمه آن را در اختیار داشته باشند اگر هم نمی‌توانند این مقتل‌ها را از حفظ بخوانند از روی کتاب برای مردم این مقتل‌ها را بیان کنند.

==================

گفت‌و‌گو از: فاطمه جعفرنژاد



:: بازدید از این مطلب : 574
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 15 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 استاد عرفان حوزه علمیه قم، گریه بر سیدالشهداء(ع) را احیای نهضت آن حضرت دانست و گفت: امام حسین(ع) با قیام خود از مقام ولایت دفاع کرد و واقعه کربلا تأسیس یک فرهنگ عظیم بود.

خبرگزاری فارس: فلسفه گریه بر سیدالشهداء(ع)/ قیام حسینی دفاع از مقام ولایت بود

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، به مناسبت ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان و یاران باوفای ایشان، گفت‌وگوی مشروحی را با حجت‌الاسلام والمسلمین «سید علی حسینی آملی» از استادان حوزه علمیه قم انجام دادیم که متن آن از نظر می‌گذرد.

جامعه اسلامی بر محوریت ولایت می‌چرخد

* تفاوت دوران امام حسین (ع) با دوره‌های قبل در چه بود؟

- واقعه عظیم کربلا به اقتضای شرایط حاکم بر آن‌روز جامعه اسلامی که در جهت حفظ و بقای اسلام بوده، تأسیس فرهنگ جدیدی بود.

در زمان حضرت رسول اکرم(ص) شرایط به گونه‌ای بود که اصل تأسیس و بنیان‌گذاری جامعه اسلامی به دست رسول اکرم(ص) انجام گرفته و به تعبیری درخت اسلام را پیامبر(ص) نشاندند.

در زمان حضرت علی(ع) نیز ایشان دیوار حفاظتی برای جامعه اسلامی بود تا این اسلام نو پا زنده و محفوظ بماند و بسیاری از مشکلات را ایشان و حضرت صدیقه طاهره(س) تحمل کردند.

در یک روزگاری هم شرایط مانند شرایط زندگی امام حسن مجتبی(ع) است که دشمن درصدد حذف جامعه اسلامی و هضم و انهدام و انقراض نسل امامت و ولایت بوده و امام مجتبی(ع) باید صلح را می‌پذیرفت تا اسلام و تشیع پا بگیرد.

در شرایط حضرت سیدالشهدا(ع) که اسلام دیگر در جامعه اسلامی شکل گرفته بود، افرادی درصدد منحرف کردن مسیر اداره جامعه اسلامی بودند. البته این خط انحرافی در عاشورا و محرم و از دوران حکومت یزید شروع نشد به همین دلیل در زیارت نامه‌ها نیز به ما گفته‌اند که بخوانیم: «اَللّهُمَّ العَن اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ» چون بنیان براندازی قبل از این پایه‌گذاری شده است.

آنروز ما نیاز داشتیم که عصر اسلام تشکیل شود ولی در زمان ابا عبدالله (ع) که خط اداره جامعه اسلامی در حال منحرف شدن است، شخصیتی که در صدر جامعه اسلامی است باید به پا خیزد و خط انحراف در جامعه اسلامی را به مسیراصلی بازگرداند. بنابراین اگر واقعه کربلا تأسیس فرهنگ بود، آن یک فرهنگ جامع به جامعیت اسلام، قرآن و به جامعیت انسان کامل که جامع همه حقایق هست، بوده است.

موارد جامعیت در کربلا

* مصداق این جامعیت کجاست؟

ـ در کربلا همه چیز بود. در شب عاشورا «انی احب الصلاة»، «انی احب تلاوة کتابه»، فقه و حجاب و حلال و حرام وجود داشت.

نقل شده در واقعه کربلا نان و خرمای پیچیده‌‌ای به دست کودکی داده شد. حضرت زینب(س) دیدند و گفتند صدقه بر ما حرام است، یعنی حرف از حلال و حرام بود.

در عصر عاشورا با ته نیزه بر پشت گردن دخترکی زدند، بچه افتاد و بیهوش شد، حضرت زینب(س) وقتی بچه را بغل کرد و به هوش آورد، اولین سخن کودک بعد از به هوش آمدن این بود که عمه جان مقنعه من کو؟

یعنی در عاشورا حرف از حجاب بود. حرف از نماز و صداقت، آن هم بر محوریت ولایت بود. در کربلا مانند شرایط زندگی سایر ائمه(ع)، همه چیز وجود داشت اما بر محوریت ولایت بود.

* هدف از حرکت به سمت کربلا چه بود؟

ـ وقتی از سیدالشهدا(ع) می‌پرسند انگیزه و هدف شما از حرکتتان چیست؟ ایشان جواب می‌دهند که مگر نمی‌بینید «أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الَحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ، وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهى‏ عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقاءِ اللَّهِ مُحِقّا» آیا نمى‌‏بینید به حق عمل نمى‏‌شود و از باطل جلوگیرى نمى‏‌شود، در چنین شرایطى بر مؤمن لازم است (قیام کند و) شیفته ملاقات پروردگار (و شهادت) باشد.

الآن حق است که انسان در این مسیر جان بدهد. این را امام حسین (ع) در روز عاشورا نفرمودند، بلکه روزی که از مکه به سمت محل واقعه حرکت می‌کردند در خطبه خود فرمودند.

کسانی که به واقعه عظیم کربلا با دقت و تدبر توجه می‌کنند، همیشه با سوالاتی روبرو می‌شوند مثل اینکه اگر حرکت امام حسین(ع) انجام وظیفه بود، چرا خواهرشان زینب(س) هم با ایشان حرکت کردند؟ چرا قمربنی‌هاشم (ع) هم آمدند؟ همچنین باید از کسانی که در مکه برای انجام اعمال حج ماندند، پرسید چرا زمانی که حجت خدا، حج را تبدیل به عمره کردند، آنها اعمال حج را تمام نکرده و به امام زمانشان نپیوستند؟ در صورتی که عمل به امر حجت خدا در هر زمانی واجب است.

امام حسین از حق ولایت دفاع کرد

* آیا امام حسین قیام کردند یا دفاع کردند؟

ـ به نظرم نباید در واقعه کربلا گفته شود که حجت خدا امام حسین(ع) علیه ظالمین قیام کردند. بلکه آنان قیام کرده و امام حسین(ع) دفاع کردند تا حق ولایت را که برای امام معصوم و انسان کامل است از غاصبین پس بگیرند.

امروز در شرایط عاشورایی زندگی می‌کنیم

باید در زندگی نابخردان و از خدا بی‌خبران مطالعه کرد تا فهمید که چرا از حقیقت دور افتادند؟ نکند که ما هم در زندگیمان از حقیقت دور بمانیم؟

در جمله‌ای مقام معظم رهبری می‌فرمایند: اگر دشمن خیلی برما فشار بیاورد، شاید عاشورا تکرار شود اما قبول صلح امام حسن مجتبی(ع) هرگز اتفاق نمی‌افتد. زیرا ما امروز در شرایط عاشورایی زندگی می‌کنیم. امروز همه ظالمین برای حذف جامعه اسلامی و انهدام بنیان‌های فضیلت‌های قرآنی دست به دست هم داده‌اند. در شرایط امروز صلح امام مجتبی(ع) معنی ندارد. باید زمان شناس بود و مطالعه کرد که چه شد آنها بر دام بنی‌امیه افتادند و از آن عبرت گرفت.

درس یعنی تکرار، یعنی نوشتن و تکرار برای باقی ماندن در ذهن. باید در زندگی کسانی که در کربلا با امام حسین(ع) ماندند و کسانی که به دشمن پیوستند، مطالعه کرد و درس گرفت. درس بگیریم که قمربنی‌هاشم (ع) چه کرد که اینقدر شرافت الهی‌اش را به ظهور گذاشت؟ باید از اینها درس گرفت که چه کردند که قابلیت وفاداری داشته‌‌اند.

نقش خانواده در تربیت نسل عاشورایی

علاوه بر درس و عبرت گرفتن از عاشورا باید نسل عاشورایی را هم مورد مطالعه قرار داد و بررسی کرد که اینها از کجا آمده‌اند؟ برای تأسیس یک جامعه اسلامی باید به شیوه تربیت کردن نیروهایی که در آینده برای اداره جامعه اسلامی نیاز است، توجه کرد و مهم است که آنها چگونه به وجود می‌آیند. 

نقش خانواده و تأثیر آن در تعلیم و تربیت جوامع مسلمین بسیار پررنگ است. همانگونه که امام علی(ع) پس از شهادت صدیقه طاهره(س) به جناب عقیل(برادرشان) فرمودند: همسری برای من انتخاب کنید با این شرایط تا شخصیتی چون حضرت عباس(ع) را به وجود  آورد. پس شکل‌گیری این شخصیت عظیم وابسته به پدر و مادر است.

ما هم امروزه برای اداره جامعه اسلامی به جوانان شایسته‌ای تحت پرورش خانواده‌های مؤمن نیاز داریم. این خانواده‌ها امروز در انتخاب همسر و فردا در ایام بارداری مادر و بعدها در زمان شیر دادن و حتی تهیه اسباب بازی برای کودک و تمام مراحل زندگی فرزند تا آینده باید در صدد باشند تا او را به‌گونه‌ای تربیت کنند که شیرمرد روزهای سخت باشد. بنیان این شیرمردان به دفاع از حق و عاشورا باز می‌گردد و همچنین طهارت خانواده و جامعه نقش مهمی دارد.

چگونه می‌توان در رسیدن به پیروزی از کربلا درست گرفت؟

عاشورا یعنی یک طمأنینه و ایمان و اعتقاد نسبت به مسیری که در حال حرکت در آن هستیم و اطمینان به اینکه حتماً به نتیجه‌ای خوب و مثبت می‌رسد.

قطعاً وظیفه امروز ما مبارزه علیه ظلم و ظالمین است که انجام این وظیفه امروز، پیروزی‌های فردا را به ارمغان خواهد آورد.

در ابتدای مسیر ایراد ما به مخالفان این است که شما امام معصوم را با غیر معصوم مقایسه کردید. همانطور که همین انتقاد به آنها وارد است که در روز اول پس از رحلت پیامبر(ص)، در مقابل امیرالمومنین(ع) که به نص آیه تطهیر جزء معصومین است، به سراغ کسی رفتند که کمترین نقصش این است که معصوم نبوده و معصوم را با غیر معصوم مقایسه کردن خطاست.

می‌توان در بازار طلا فروشی دو جنس طلا را با هم مقایسه کرد و گفت این 18عیار است و آن 24عیار، اما مقایسه طلا با مس و سایر فلزات خطاست. در مقابل حجت خدا نباید غیر خدا را مطرح کرد.

دو شرط  لازم برای امت عاشورایی

* به بحث امت عاشورایی برسیم. اهمیت امت عاشورایی در چیست؟

ـ در واقعه عظیم عاشورا تمام حقایق دین خدا بر محوریت ولایت قرار داشته است. امتی که بر امامشان وفا دارند باید هوشیار باشند که در سیر تاریخی و به تعبیر مقام معظم رهبری(مدظله العالی) در این پیچ و گذرگاه تاریخی ما باید به سلامت نفس و هدفمان اعتماد کنیم. همچنین به سلامت رهبرمان اعتماد کرده و بر اعتمادی که رهبر بر امت دارد اعتقاد داشته باشیم. مانند امت امام حسن مجتبی(ع) نباشیم که امام در صحنه باشد و مردم یکی یکی عقب نشینی کنند.

امت عاشورایی از دو جهت اهمیت دارد: یکی اعتماد امام بر امت و دیگری وفاداری امت به رهبری و امام است.

اگر این موضوع میسر شود، در قرآن کریم از جانب خدا آمده: « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة». اگر اعتماد دو جانبه‌‌ای به وجود آید خطاب الهی بر رضایت ما بوده و پیروزی قطعی است. اگر پرچم دین خدا برافراشته باشد تمام نیازهایمان برطرف خواهد شد.

چگونگی به وجود آوردن اعتماد و صداقت

حقایق دین تأثیری متقابل از علم و تقوا است یعنی طهارت نفس باید در کنار مطالعه دینی باشد. اگر بفهمیم که این مسیر حق است اعتماد هم ایجاد می‌شود اما اگر بگوییم که ما از فضیلت حجاب و صداقت و حلال و حرام چیزی نفهمیدیم و به باطن آن پی نبردیم یعنی ما تنها یک عبارت ظاهری از تمام این حقایق داریم و به آن اعتماد نکرده‌ایم، نتیجه نمی‌گیریم.

اعتماد زمانی حاصل می‌شود که برویم و مطالعه کنیم و برایمان یقین حاصل شود و در این یقین استوار و پایدار باشیم. به مراعات تقوای الهی بپردازیم که در عبارت « یزکیهم و یعلمهم الکتاب » این تعلیم و تزکیه، تأثیر و تأثر متقابل دارد.

علم برای ما تقوا خواهد داشت و تقوا نور باطن می‌آورد و به این ترتیب علم و تقوا در دل و جانمان تأثیر خودش را می‌گذارد.

بنابراین آنها که مراعات حلال و حرام را نمی‌کنند، فضیلت آنرا نفهمیده‌اند و طمأنینه و باور باطنی ندارند.

* چرا برخی با اینکه علم دارند، خطا می‌کنند؟

باور باطنی تنها به علم نیست. چه بسا باسوادانی که در عمل، تن به خطا می‌دهند، همین افراد اگر دست به قلم شوند خوب می‌نویسند و اگر صحبت کنند زیبا و خوب صحبت می‌کنند اما به مقام عمل که می‌رسند، کم می‌آورند. دلیلش آن است که تقوی ندارند و علم برایشان نور نشده است.

بزرگان می‌گویند: «العلم نورٌ یجعل الله فی قلب من یشاء» علم نوری است که خداوند در قلب هر کس بخواهد قرار می‌دهد. علم نورانیت باطن انسان است. اگر این نورانیت باطن حاصل شود، این نورانیت به تقوی و ترک گناه می‌انجامد. گناه، ظلم است و ظلم تاریکی است. این سخن از اباعبدالله (ع) است که ظلم، ظلمت و تاریکی است.

در سفینة‌البحار، شیخ عباس قمی آورده ظلم، ظلمت روز قیامت است و تاریکی باطنی انسان است. گناه، تاریکی است و این تاریکی با «الله نور السماوات و الارض» قابل جمع شدن نیست.

فلسفه گریه بر امام حسین علیه‌السلام

* چرا برای امام حسین (ع) گریه کنیم؟

ـ واقعه کربلا یک جنبه عاطفی دارد و از این گریه عاطفی هم نمی‌توان جلوگیری کرد.

ما به میزانی که به اهل بیت(ع) محبت داریم، بر مصیبت‌ها و درد و رنج‌های آنان گریه می‌کنیم. این گریه در اختیار ما نیست هر کسی که محبوبی را از دست می‌دهد، وقتی به یاد او می‌افتد گریه می‌کند.

گریه در طبیعت و فطرت انسان در هر دو جهت است. درباره امام حسین(ع)، هر وقت انسان به مصائب و درد و رنج‌های آن بزرگوار فکر می‌کند، دلش می‌تپد و گریه‌اش جاری می‌شود. این گریه‌ها درست است که بر مبنای عاطفه است ولی بر همین عاطفه ختم نمی‌شود.

نکته‌ دیگر اینکه گریه بر سیدالشهدا (ع) احیای نهضت آن حضرت است. بر این اساس دشمنان اسلام در طرحی مشخص گام برمی‌دارند تا کم کم و سنگر به سنگر ما را به عقب برانند تا این واقعه عظیم را به فراموشی بسپاریم. لکن ما باید کربلا را زنده نگه داریم و به تعبیر امام خمینی(ره) محرم و صفر را زنده نگه داریم که ما هر چه داریم از محرم و صفر است. گریه‌ها باعث شوری می‌شود که شعورها مبتنی بر همین شورهاست.

در زمان 8 سال دفاع مقدس اگر خانواده‌های محترم شهدا گریه می‌کردند، دشمنان می‌گفتند ببینید اینها چقدر ضعف دارند که با از دست دادن عزیزی این گونه منفعل می‌شوند. دشمنان از این گریه‌ها سوء استفاده می‌کردند. اما خانواده شهدا از حضرت زینب(س) که در مجلس ابن زیاد لعنت الله علیه، فرمود: «ما رایتُ الا جمیلا»، الگوگیری کرده و اجازه هیچگونه سوء استفاده‌ای را به دشمنان ندادند.

اسلام، محمدی‌الحدوث و حسینی‌البقاء است. اگر درخت طیبه اسلام را پیامبر (ص) نشاندند، امام حسین(ع) آبیاری نمودند تا باقی بماند و این بقا امروز بر گریه‌ها و برپایی این جلسات وابسته است.

لزوم پرهیز از روضه‌های نادرست

* در پایان درباره مداحی‌ها و روضه‌خوانی‌ها در مجالس عزاداری اشاره داشته باشیم. به نظر شما مهمترین وظیفه در این‌باره چیست؟

ـ پیشنهادی که برای روضه خوانان و مداحان گرامی دارم این است که جرم و جنایت‌ها را به همان مقدار که وجود دارد گفته و مبادا دروغ بگویند و نورانیت مجلس سیدالشهدا (ع) را به ظلمت و تاریکی دروغ، آلوده کنند.

دروغ، فقط برای امام معصوم و اهل بیت(ع) نیست. ما حتی مجاز نیستیم که به دشمن هم دروغ ببندیم، دروغ هرچه باشد حرام است. مگر دشمنان اهل بیت علیهم‌السلام در حقیقت، کم خیانت کرده‌اند که لازم باشد مداحان و واعظین به آنها دروغ اضافه کنند؟

مرحوم حاج شیخ عباس قمی در انتهای جلد اول منتهی‌الامال، از استاد خود نقل می‌کند که پای منبری نشسته بودند و در حال گوش دادن به روضه‌ای بودند.

روضه خوان لحظه وداع امام حسین(ع) را این چنین بازگو می‌کرد: «سیدالشهدا (ع) و حضرت عباس(ع) پشت خیمه‌ها بودند، امام خواهرشان زینب (س) را صدا کردند که خداحافظی کنند و گفتند: یا زینب یا زینب...»

حاج شیخ عباس قمی گفت: خدا دهانت را بشکند، چرا دروغ می‌گویی؟ امام یکبار حضرت زینب(س) را صدا کردند! بزرگان ما اینگونه مقید بوده‌‌اند که دروغ به محافل و مجالس امامان و اهل بیت(ع) وارد نشود. ما نیز باید به پیروی از آنان واقعیات را درست بازگو کرده و اجازه ندهیم مطلب غیر صحیحی به محافل و مجالس حسینی ما راه پیدا کند.



:: بازدید از این مطلب : 543
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 15 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 


روز بیستم ماه محرم مصادف است با روزی که در سال 61 هجری قمری پس از گذشت مدت‌ها از شهادت امام حسین(ع) و یاران آن حضرت، بدن خدمتکار امام حسین(ع) به نام «جون» توسط گروهی که برای دفن پیکر شهدا در صحرای کربلا حاضر شده بودند دفن شد.

 

به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) در رخداد روز بیستم محرم سال 61 ه - ق پیرامون واقعه کربلا در این‌باره می‌خوانیم:

 

بعد از 10 روز از واقعه عاشورا جمعی از قبیله «بنی اسد» بدن شریف "جون" غلام ابی‌ذر غفاری را پیدا کردند در حالی که صورتش نورانی و بدنش معطر بود و سپس او را دفن کردند.

 

«جون» کسی بود که امیرالمومنین(ع) او را به 150 دینار خرید و به ابوذر بخشید. هنگامی که ابوذر را به منطقه «ربذه» تبعید کردند این غلام برای کمک به او به آن‌جا رفت و بعد از رحلت جناب ابوذر به مدینه مراجعت کرد و در خدمت امیرالمومنین(ع) بود تا بعد از شهادت آن حضرت به خدمت امام مجتبی(ع) و سپس به خدمت امام حسین(ع) رسید و همراه آن حضرت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا آمد.

 

هنگامی که جنگ در روز عاشورا شدت گرفت او خدمت امام حسین(ع) آمد و برای میدان رفتن و دفاع از حریم ولایت و امامت اجازه خواست.

 

حضرت فرمودند: در این سفر به امید عافیت و سلامتی همراه ما بودی، اکنون خویشتن را به خاطر ما مبتلا مساز.

 

«جون» خود را بر قدم‌های مبارک امام حسین(ع) انداخت و بوسید و گفت: ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه‌لیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟

 

«جون» با خود فکر کرد: من کجا و این خاندان کجا؟! بنابراین گفت: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم و رو سفید شوم. نه آقای من، از شما جدا نمی‌شوم تا خون سیاه من با خون شما خانواده مخلوط گردد. جون می‌گفت و گریه می‌کرد به حدی که امام حسین(ع) گریستند و اجازه دادند.

 

با آن‌که جون پیرمردی 90 ساله بود، ولی بچه‌ها در حرم با او انس فراوانی داشتند. او به کنار خیمه‌ها برای خداحافظی و طلب حلالیت آمد، که صدای گریه اطفال بلند شد و اطراف او را گرفتند. هر یک را به زبانی ساکت کرد و به خیمه‌ها فرستاد و مانند شیری غضبناک روی به آن قوم ناپاک کرد. او جنگ نمایانی کرد، تا آن‌که اطراف او را گرفتند و زخم‌های فراوانی به او وارد کردند.

 

هنگامی که روی زمین افتاد، امام حسین(ع) سر او را به دامن گرفت و بلند بلند گریست و دست مبارک خود را بر سر و صورت جون کشید و فرمود: « بارالها، رویش را سفید و بویش را خوش فرما و با خاندان عصمت (ع) محشورش نما».

 

از برکت دعای حضرت، روی غلام مانند ماه تمام درخشیدن گرفت و بوی عطر از وی به مشام رسید. چنان‌که وقتی بدن او را بعد از 10 روز پیدا کردند صورتش منور و بویش معطر بود.

 

منبع:

 

- تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، 1387



:: بازدید از این مطلب : 537
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 15 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 حسن رحیم‌پور ازغدی معتقد است: عنصر شهادت‌طلبی‌ مطلق را باید به درستی شناخت که ذره‌ای شک در آن راه ندارد و آنچه در ظهر عاشورا گذشت، در تضاد قطعی با شک بود که باید معرفت‌شناسانه مورد بررسی قرار گیرد.

خبرگزاری فارس: ظهر عاشورا مجسمه تاریخی «یقین» بود
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «حسن رحیم‌پور ازغدی» نویسنده و نظریه‌پرداز انقلاب اسلامی در اسفندماه 1383 در پاسداشت نهضت عاشورا، در تالار ابن‌سینای مشهد سخنانی را ایراد کرده که متن آن توسط مؤسسه «طرحی برای فردا» منتشر شده است:

* جهاد، خشونت، شهادت، حماقت؟!

جنگیدن بدون قساوت قلب و کینه شخصی و حتی بدون هوسِ پیروزشدن و حب غلبه؛ جنگیدن برای وظیفه و نه برای نتیجه، جهاد و نبرد با صبغه رحمت و رحمانیت و در پاسخ به کسانی که دیروز و امروز و فردا، جهاد را خشونت و شهادت را حماقت دانسته‌اند.

آنان که بدون موضع علیه ظالم، مظلوم را دعوت به صلح و سازش با ظالم می‌کنند، با هر ادبیات و قیافه‌ای سخن گویند، بی‌شک دستشان در دست ظالمان است. آن کس که بدون داوری علیه ظلم و بدون تصریح به موضع و داوری میان ظالم و مظلوم، طرفین! را به صلح! دعوت می‌کند، جز توجیه ظلم، کاری نکرده است. نمی‌توان پیش از تعیین تکلیف ظالم و مظلوم، دو طرف ماجرا را با یک لحن، دعوت کرد که آرام بنشینید و خشونت نکنید! این کار، امضاء ننگین در پای ظلم موجود و محافظه‌کاری بی‌شرمانه و عوام‌فریبانه برای حفظ نامعادله‌ها و نابرابری‌های موجود است. دعوت ظالم و مظلوم به گفت‌وگو، بدون تعیین ظالم و بدون ایستادن در کنار مظلوم، خیانت است یا حماقت، و این بود کاری که عافیت‌پرستان در آستانه عاشورا می‌کردند و رسماً امام‌ حسین(ع) را موعظه کردند که آقا بالاخره، آنان کارهایی کرده‌اند ولی در هر صورت، دیگر وضعیت همین است، دست نگه دارید و تسلیم شوید!! این نوع دعوت به صلح، پیش از تعیین تکلیف ظلم، هرگز وجهه رحمانی دین نیست بلکه یک بدعت و توجیه ستم و نابرابری است.

فرهنگ جهاد برای رحمت و عدالت، از عاشورا آغاز نشد. بسیار پیش از آن و در جنگ‌های تحمیلی بر امیرالمؤمنین(ع) و حتی در جنگ‌های خلیفه سوم با کفار که شاید امام‌ حسن(ع) و امام‌ حسین‌(ع) در آن‌ شرکت کرده باشند، این منطق دیده شد. در سراسر مبارزات سیاسی و اجتماعی امام‌ حسین(ع) این پیام، پیدا بود که مجاهد، تشنه خون نیست و جنگیدن، نه آرزوی ما بلکه وظیفه ماست و هر گاه وظیفه شد، به ‌عنوان آخرین راه ‌حل، دیگر بدون هیچ شک و ضعفی، می‌جنگیم و در دریای خون، غوطه‌ می‌زنیم. جنگیدن بدون قساوت قلب، هنر بزرگِ مجاهدان راه خداست. در نبردهای بسیار پیش از عاشورا نیز از امام حسین(ع) ثبت شده و این یکی از هزاران است:

ابن‌قحطبه قهرمانی از شمشیرزنان دشمن، در گرماگرم معرکه به امام ‌حسین(ع) یورش آورد. امام‌(ع) شمشیر را چنان سریع زدند که هر دو پای او در یک لحظه، قطع و نقش بر زمین شد. در جنگ‌های تن ‌به ‌تن، در چنین موقعیتی مرسوم بود که ضربه آخر یا تیر خلاص می‌زدند؛ این عرف بود و کسی آن را ناجوانمردی نمی‌دانست. اما امام‌ حسین(ع) به بالای سر او آمدند. گمان می‌کنید نخستین کلمه‌ای که دشمن شکست‌خورده از امام‌ حسین(ع) می‌شنود، چیست؟ درسی بزرگ برای آنان که تفاوت جهاد و شهادت اسلامی با خشونت و حماقت را نمی‌فهمند.

امام‌ حسین(ع) از او پرسیدند: آیا کمک می‌خواهی؟ او آمده بود تا حسین(ع) را بکشد و آقا می‌پرسند: می‌گذاری کمکت کنم؟ می‌گوید: آری. بگو مرا ببرند. امام‌(ع) به ‌جای تیر خلاص، رو به سپاه دشمن می‌گویند: بیایید او را ببرید.

 

* جنگ بدون کینه، صلح بدون ظلم

آری؛ جهاد بدون خون‌آشامی، کشتن و کشته ‌شدن بدون لذت ‌بردن، جنگ بدون تعصب و برتری‌طلبی دنیوی، تنها برای رهایی، رشد و تکامل بشر و رفع موانع رشد از سر راه بشریت، دستورالعمل جهادی اسلام حسین(ع) است؛ از جنگ لذت نمی‌بریم ولی برای دفاع از کرامت و رشد بشر، حتی به جنگ نابرابر عاشورایی تن می‌دهیم. این منش امام ‌حسین(ع)، مخصوص کربلا نبود.

نمونه دیگر، به دوره جوانی امام‌ حسین بن علی(ع) باز می‌گردد؛ دوره‌ای که امام‌ حسن(ع) و ایشان، بیست ‌و هفت یا بیست و هشت ساله است و زمانه، زمان خلیفه سوم است که مسلمانان در بخشی از ایران با بقایای ساسانی می‌جنگیدند و پیش می‌رفتند. بخشی از ایران در زمان خلیفه دوم و بخشی در عصر خلیفه سوم، فتح شد. بر اساس نقل یکی از مورخان اهل سنت، دست‌کم در یک مورد، امام ‌حسن(ع) و امام ‌حسین(ع)، در جنگ آزادی‌بخش شرکت کرده‌اند. در این جنگ، فرمانده سپاه مسلمانان با فرمانده ارتش ساسانی، قرارداد متارکه و آتش‌بس امضاء کردند اما شبانگاه، فرمانده اموی علی‌رغم امضای آتش‌بس، به نیروهای دشمن شبیخون زد و اردوگاه آنان را فتح کرد ولی این پیروزی، یک شکست اخلاقی بود.

امام ‌حسن(ع) و امام‌ حسین(ع) به فرمانده ارتش عربی مسلمانان، اعتراض کردند که: این، شیوه‌ای کثیف بود و آن‌گاه اردوگاه را به نشانه اعتراض علیه فرمانده عرب، ترک کردند و به مدینه باز گشتند. استدلال ایشان، آن بود که این روش جهاد اسلامی و منش مجاهد نیست. جهاد آری، اما پیمان‌شکنی و پیروزی به هر قیمت، نه. پس جنگ را نیمه‌کاره گذاردند و به مدینه بازگشتند و ماجرا را به پدر بزرگوارشان، علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) (که خلیفه نبودند)، گزارش کردند، پس آن روز امام علی(ع) به همین مناسبت در مسجد، بر منبر رفته و فرمودند: آری، این، جهاد اسلامی نیست و ما این شیوه را نمی‌پذیریم.

پیروزی به این قیمت را نخواهید و در جنگ نیز مبادا شرف و انسانیت و اخلاق را برای غلبه بر دشمن، زیر پا بگذارید. این همان آموزه است که در درجه نخست، وظیفه‌محور و مأمور به تکلیف باشید، نه به نتیجه، پس مجاهد، پراگماتیست نیست و سوداگرانه چرتکه نمی‌اندازد. برای هدفی مقدس بجنگید و با هر شیوه‌ای نمی‌توان به هر هدفی رسید؛ با شیوه درست به سوی هدف درست باید حرکت کرد.

 

* امامِ یقین و دفاع از عقلانیت انتقادی

بُعد چهارم، وجه نگاه اسلامی امام‌ حسین(ع) به عقلانیت و  عقل‌گرایی انتقادی، به دور از جزمیت و تعصب و پشت به شکاکیت و آشفتگی و عقل‌گریزی است. فرمودند: اگر هر آن چه عالمان و متفکران می‌گویند، بی‌استثنا درست می‌بود، جنون تکبر به سراغشان می‌آمد و تواضع نظری را بالمره ترک می‌گفتند، پس در پی متفکر بی‌خطا نشد بلکه در جوامع بشری و میان بشر عادی، حداکثر به دنبال کسانی باشید که اشتباهاتشان از دیگران، کمتر است.

انما العالِمُ مَن یَکثُر ثَوابُه؛ عالم، کسی است که تشخیص‌های صحیح او بیشتر باشد، نه آن که همه‌چیزدان و خطاناپذیر باشد. سیدالشهدا(ع) در این عبارت به معضل تاریخی مطلق‌سازی از خود و مطلق‌کردن علم محدود و عقل ناقص بشری اشاره می‌کنند که عامل اصلی انتقادناپذیری‌ها و تعصب‌های ما همین خودمطلق‌بینی ماست.

حضرت امام‌ حسین(ع) در این عبارت می‌فرمایند: همه، همواره ذهن خود را به روی حقایق تازه و تازه‌تر باز بگذارید و هرگز دریچه ذهن را به روی سخن دیگران نبندید، همواره در حق خود، احتمال خطا دهید. این خطاپذیری و تواضع علمی و ترک عُجب و گشودگی اخلاقی و منطقی به روی نقد و نوآوری البته با شکاکیت جدید غربی و عزل عقل به شیوه کانتی و نوکانتی که امروز در دنیای فرهنگ و فلسفه غرب رایج شده، هرگز یکی نیست. این گشودگی به‌ معنای شکاکیت نیست، انتقادپذیری اسلامی، عصبیت و جزمیت را نفی می‌کند و خطای بشر را به رسمیت می‌شناسد.

چنین تعابیری در کلام امام‌ حسین(ع) و اهل‌ بیت(ع) بارها آمده و نشان می‌دهد جریان وسیعی که با ادبیات دنیاگرا و سکولاریستی و بر اساس اصالت نفس، مفهوم جهاد و شهادت را در کنار تعصب و خرافه و جزمیت و ماجراجویی و خشونت‌طلبی و چنین کلماتی به ‌کار می‌برند و همه ارزش‌های بزرگ انسانی و فداکاری همه مجاهدان تاریخ را، به ‌نام جزم‌گرایی و بنیادگرایی می‌کوبند، چگونه سفسطه می‌کنند و مآلاً فرهنگ یزیدی را به نام اسلام می‌نویسند.

در منطق امام‌ حسین(ع)، ایمان، نه تعصب، بلکه ضد تعصب و جزم بدون برهان است. نباید گفت که هر کس شکاک و فاقد یقین نیست، جزمی و متعصب است؛ چنانچه نباید گفت هر کس لیبرال نیست، فاشیست است و متقابلاً نباید گفت که هر کس جزم‌گرا نیست، لیبرال است؛ این دیدگاه‌ها از هر دو سوی، افراطی و نادرست است.

به ‌رسمیت ‌شناختن علم بشر و در عین ‌حال، محدود و تدریجی دانستن آن و خطاپذیر دانستن معرفت انسانی، هر دو در فرمایشات امام‌ حسین(ع) آمده است و امروز به ویژه به این موضع دو بعدی و جامع معرفت‌شناختی صاحبِ عاشورا باید توجه کنیم و بدانیم که می‌توانیم و باید مجاهد و شهادت‌طلب و در عین ‌حال، خطاپذیر و نقدپذیر باشیم. می‌توان جزمی و متعصب نبود ولی مجاهد شهادت‌طلب بود. محدود و خطاپذیر دانستن معرفت بشر با یقین مجاهد و مشروعیت شهادت چه منافاتی دارد؟!

 

* یقین‌طلبی، بنیادگرایی یا لقاح معرفت؟

این قبیل روایات که از سیدالشهدا(ع) و سایر اهل بیت(ع) به دفعات رسیده است برای کسانی بیشتر معنادار خواهد بود که نوسان میان معرفت‌ستیزی و جزم‌اندیشی را در فلسفه غرب و در آثار شرقی ملهم از غرب خوانده و دیده‌اند که چگونه هر نوع یقین منطقی را که در عمل به جهاد و شهادت‌طلبی ختم می‌شود معادل با مفاهیمی چون جزم‌گرایی و بنیادگرایی قرار داده‌اند.

این قبیل روایات حسینی برای این افراد معنادارتر است تا دوستانی که در این مقولات، سابقه ذهنی ندارند. امام حسین(ع) فرموده‌اند: الْعِلْمِ لِقَاحُ الْمَعْرِفَة وَ طُولُ التَجَارِبِ وَ زِیَادَة فِی‌ الْعَقْلِ، نگاهی کاملاً واقع‌بینانه، انتقادی و آسیب‌شناسانه به عقل و معرفت بشر، بی آن که به شکاکیت و آنارشیزم معرفتی تن دهد و شکاکانه هیچ ‌چیز را نه معلوم بالفعل و نه بالقوه، ندانسته و همه ‌چیز را با همه ‌چیز مساوی‌ بخواند!

به هر سه تعبیر حضرت امام حسین(ره)، توجه معرفت‌شناسانه کنید: تعبیراتی چون لقاح معرفتی، طول تجربه و نیز کم‌ و زیادی در عقل، دقیقاً نشانِ گشودگی به ساحت رشد بشری است، نه نشان بن‌بست ‌بودن معرفت.

این تعبیرات، یعنی که ایشان علم بشر را محصول آمیزش اندیشه‌ها و نوعی لقاح معرفتی می‌دانند و به نقش تجربه بشری در رشد علم و ارتقای معرفت بشر، تأکید می‌کنند و از طول تجارب و انباشته ‌شدن تجارب بشری بر یکدیگر می‌گویند، پس عقل را یک شیء‌ جامد، مسقف و ثابت نمی‌دانند، زیرا در غیر این صورت زِیَادَة فِی‌ الْعَقْلِ، بی‌معنا بود.

این سه رکن، تغییر تدریجی عقل بشر، نقش تجربه انباشته بشری در معرفت و علم و لقاح و آمیزشی بودن و اجتماعی ‌بودن علم و معرفت در نگاه امام ‌حسین(ع)، که شرح حال معرفت عادی بشری (نه معرفت وحیانی) است، نشان می‌دهد که گرایش اسلامی در علم‌المعرفة و اپیستمولوژی چیست.

پس عنصر شهادت‌طلبی‌ مطلق را باید به درستی شناخت که ذره‌ای شک در آن راه نداشت و آنچه در ظهر عاشورا گذشت، در تضاد قطعی با شک بود و باید معرفت‌شناسانه نیز بررسی شود.

ظهر عاشورا، مجسمه تاریخی یقین است و دیدیم که این نگاه چگونه در عین حال، علم و معرفت بشری را قابل زیادت و رشد می‌بیند و عقلانیت را به ‌گونه‌ای متفاوت با جزمیت، تعریف می‌کند و راه نقد و شک و آمیزش فکری اجتماعی و رشد و تحول و پرسش و پاسخ و تجدید نظر را در حوزه عقل اسلامی، باز می‌گذارد، بی‌آنکه به سفسطه و شکاکیت و به نفی عقل و آنارشیزم معرفتی تن دهد. مرز یقین با تعصب همین‌جاست.

* جنایت‌کار و قدیس؛ در ترازوی کدام داوری؟

اتفاقی که در معرفت‌‌شناسی جدید غرب رخ داد، فقدان تفکیک میان شکاکیت با عقلانیت انتقادی و تفکیک میان جزمیت با یقین معرفتی بود. ابتدا به نام روشن‌گری، پرچم دیکتاتوری مطلقه عقل را برافراشتند و نفی وحی، نفی شهود بشری، و حتی تضعیف کامل تجربه حسی بشر را نتیجه گرفتند و امروز به نام نقد عقل، عاقبت در ورطه نفی عقل و نسبی‌گرایی افراطی نیز افتاده و شکاکیت و لاادری‌گری و منطق‌های شخصی غیر قابل تعمیم، بر همه معارف مسلط شده است. مبنای این پلورالیزم، نه امکان تکثر و تنوع عقلانی بلکه نفی هر گونه معیار برای هر نوع داوری است. این وضعیت، به حذف عقل از صحنه فرهنگ بشر، شبیه‌تر بوده و نتیجه عملی آن روشن است.

با لاادری‌گری، عملاً احمق‌ها و نوابغ در یک سطح معرفتی قرار می‌گیرند و دانا و نادان، گاه به یک اندازه، حق اظهار نظر و تصمیم‌گیری و حتی حق حاکمیت خواهند یافت، چنان ‌که در عوالم رسانه و سیاست جهانی می‌بینیم. در این منطق، جنایتکار و قدیس، ارزش مساوی می‌آبند؛ اندیشه عدالت‌خواهی و شرافت انسانی با اندیشه نظریه‌پردازان هموسکسوئل و هم‌جنس‌باز، به یک اندازه اندیشه‌ بوده و به یک معنا و یک اندازه، محترم شمرده می‌شوند.

و این است که در تفکر لائیک، دولت‌ها نسبت به هر دو گرایش اخلاقی و غیراخلاقی، باید بی‌طرف باشند و هیچ یک را تقویت و یا تضعیف نکنند. در این منطق، عالَم، بازار مکاره است و همه گرایشات به یک اندازه، محترم خواهند بود. اما در منطق معرفتی امام‌ حسین(ع) می‌توان تدریجی‌ بودن، نسبی ‌بودن، بشری ‌بودن و تکامل‌پذیر ‌بودن معرفت بشر را پذیرفت و در عین ‌حال، در دام آنارشیزم اخلاقی و معرفتی در نغلتید.

فرهنگ حسینی را بشناسیم و به خطرات اندیشه‌ای بیندیشیم که از علم، آلت قتاله ساخت و به جان بشر افتاد و سپس به نام بی‌طرفی علم، توانست علم را از اردوگاه انسانیت، خارج و در جبهه مقابل، چونان جیره‌خوار جباران تاریخ و ابزار دست سرمایه‌پرستان و قدرتمداران جهان، به کار گرفت و از تقسیم مساوی حاکمیت میان اندیشه‌های سیاه تاریخ با اندیشه‌های آزادی‌بخش، به تساوی دفاع کرد و می‌کند



:: بازدید از این مطلب : 635
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 
 

کهتقي دژاکام در وبلاگ اب و اتش نوشت:در شب عاشورا، اول کسی که اعلام یاری نسبت به ابا عبدالله کرد، برادر رشیدش ابوالفضل بود.

هامون به نقل از باشگاه خبرنگاران:وقتی که شمر بن ذی الجوشن می‌خواست از کوفه به طرف کربلا حرکت کند، یکی از حضاری که در آنجا بود، به ابن زیاد اظهار کرد که بعضی از خویشاوندان مادری ما همراه حسین بن علی هستند، خواهش می‌کنم امان نامه‌ای برای آنها بنویس. ابن زیاد هم نوشت. شمر در یک فاصله دور، از قبیله‌ای بود که قبیله اُمّ البنین با آنها نسبت داشتند. این پیام را عصر تاسوعا شخص او آورد.

این مرد پلید، آمد کنار خیمه حسین بن علی «ع» و فریادش را بلند کرد: اَینَ بَنو اُختِنا؟ خواهر زادگان ما کجا هستند؟ ابوالفضل «ع» در حضور ابا عبدالله نشسته بود. برادرانش همه آنجا بودند. یک کلمه جواب ندادند تا امام فرمود: اَجیبُوهُ وَ اِن کانَ فاسِقاً؛ جوابش را بدهید هر چند آدم فاسقی است. آقا که اجازه داد، جواب دادند. گفتند: ما تَقولُ؟ چه می‌گویی؟ [گفت:] مژده‌ای برای شما آورده‌ام، بشارتی برای شما آورده‌ام. برای شما از امیر عبیدالله امان آورده‌ام، شما آزادید، اگر الان بروید، جان به سلامت می‌برید. گفتند: خدا تو را لعنت کند و امیرت ابن زیاد و آن امان نامه‌ای که آورده‌ای. ما امام خودمان، برادر خودمان را رها کنیم به موجب اینکه تأمین داریم؟!

در شب عاشورا، اول کسی که اعلام یاری نسبت به ابا عبدالله کرد، برادر رشیدش ابوالفضل بود. بگذریم از آن مبالغات احمقانه‌ای که می‌کنند، ولی آنچه که در تاریخ مسلّم است، این است که ابوالفضل بسیار رشید، بسیار شجاع، بسیار دلیر، بلند و خوشرو و زیبا بود. وَ کانَ یُدعی قَمَرُ بَنی هاشِمٍ. او را ماه بنی هاشم لقب داده بودند. اینها حقیقت است، البته شجاعتش را از علی «ع» به ارث برده بود. داستان مادرش حقیقت است که علی «ع» به برادرش عقیل فرمود زنی برای من انتخاب کن که وَلَدَتهَا الفُحولَةُ؛ یعنی از شجاعان به دنیا آمده باشد. عقیل اُمّ البنین را انتخاب می‌کند و می‌گوید این همان زنی است که تو می‌خواهی. لِتَلِدَ لی فارِساً شُجاعاً؛ دلم می‌خواهد از آن زن، فرزند شجاع و دلیری به دنیا بیاید. تا این مقدار حقیقت است. آرزوی علی در ابوالفضل تحقق یافت.

روز عاشورا می‌شود. بنابر یکی از دو روایت، ابوالفضل جلو می‌آید، عرض می‌کند برادرجان! به من هم اجازه بفرمایید. این سینه من تنگ شده است؛ دیگر طاقت نمی‌آورم. می‌خواهم هر چه زودتر جان خودم را فدای شما کنم.

 

 

من نمی‌دانم روی چه مصلحتی امام جواب حضرت ابوالفضل را چنین داد. خود ابا عبدالله بهتر می‌دانست. فرمود برادرم! حال که می‌خواهی بروی، برو بلکه بتوانی مقداری آب برای فرزندان من بیاوری. لقب «سقا»، آب آور، قبلاً به حضرت ابوالفضل داده شده بود، چون یک نوبت یا دو نوبت دیگر در شبهای پیش، ابوالفضل توانسته بود برود صف دشمن را بشکافد و برای اطفال ابا عبدالله آب بیاورد. این جور نیست که سه شبانه روز آب نخورده باشند؛ نه، سه شبانه روز بود که ممنوع بودند، ولی در این خلال توانستند یکی دو بار از جمله در شب عاشورا آب تهیه کنند. حتی غسل کردند، بدنهای خودشان را شست و شو دادند.

ابوالفضل فرمود: چشم. ببینید چقدر منظره باشکوهی است! چقدر عظمت است، چقدر شجاعت است، چقدر دلاوری است، چقدر انسانیت است، چقدر شرف است، چقدر معرفت و فداکاری است؟! یک تنه خودش را به جمعیت می‌زند. مجموع کسانی را که دور آب را گرفته بودند، چهار هزار نفر نوشته‌اند.

وارد شریعه فرات شد. اسب را داخل آب برد (این را همه نوشته‌اند). اول، مشکی را که همراه دارد پر از آب می‌کند و به دوش می‌گیرد. تشنه است، هوا گرم است، جنگیده است. همان طور که سوار است و آب تا زیر شکم اسب را فرا گرفته است، دست زیر آب می‌برد. مقداری آب با دو دستش تا نزدیک لبهای مقدسش می‌آورد. آنهایی که از دور ناظر بوده‌اند، گفته‌اند اندکی تأمل کرد، بعد دیدیم آب نخورده بیرون آمد؛ آبها را روی آب ریخت. کسی نفهمید که چرا ابوالفضل در آنجا آب نیاشامید؟! اما وقتی که بیرون آمد، رجزی خواند که در این رجز،  مخاطب، خودش بود نه دیگران. از این رجز فهمیدند چرا آب نیاشامید:

یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسَینِ هُونی                 فَبَعدَهُ لا کُنتُ اَن تکوُنی

هذَا الحُسَینَ شارِبُ المنوُنِ                       وَ تَشرَبینَ بارِدَ المَعینِ

وَ اللهِ ما هذا فِعالَ دینی                            وَ لا فِعالَ صادِقِ الیَقینِ

ای نفس ابوالفضل! می‌خواهم بعد از حسین زنده نمانی. حسین شربت مرگ می‌نوشد، حسین در کنار خیمه‌ها با لب تشنه ایستاده باشد و تو آب بیاشامی؟! پس مردانگی کجا رفت؟ شرف کجا رفت؟ مواسات و همدلی کجا رفت؟ مگر حسین امام تو نیست؟ مگر تو مأموم او نیستی؟ مگر تو تابع او نیستی؟!

هذَا الحُسَینَ شارِبُ المنوُنِ                       وَ تَشرَبینَ بارِدَ المَعینِ

هیهات! هرگز دین من چنین اجازه‌ای به من نمی‌دهد، هرگز وفای من چنین اجازه‌ای به من نمی‌دهد. ابوالفضل مسیر خود را در برگشتن عوض کرد. از داخل نخلستانها آمد. قبلاً از راه مستقیم آمده بود. چون می‌دانست همراه خودش امانت گرانبهایی دارد، راه خود را عوض کرد و تمام همتش این بود که آب را به سلامت برساند. چون امکان داشت تیری بیاید و به مشک بخورد و آبها را بریزد و نتواند به هدفش برسد.

در همین حال بود که دیدند رجز ابوالفضل عوش شد. معلوم شد حادثه تازه‌ای پیش آمده است. فریاد زد:

وَاللهِ اِن قَطَعتُموا یَمینی                         اِنّی اُحامی اَبَداً عَن دینی

وَ عَن اِمامِ صادِقِ الیَقینِ                        نَجلُ النَّبیِّ الطّاهِرِ الاَمینِ

به خدا قسم اگر دست راست مرا ببرید، من دست از دامن حسین بر نمی‌دارم. طولی نکشید که رجز عوض شد:

یا نَفسُ لا تَخشی مِنَ الکُفّارِ                 وَ اَبشِری بِرَحمَةِ الجَبّارِ

مَعَ النَّبیِّ السَّیدِ المُختارِ                       قَد قَطَعوا بَبَغیِهِم یَساری

در این رجز فهماند که دست چپش هم بریده شده است. نوشته‌اند با آن هنر و فروسیّتی که داشت، به هر زحمت بود مشک آب را چرخاند و خودش را روی آن انداخت. من نمی‌گویم چه حادثه‌ای پیش آمد، چون خیلی جانسوز است. در شب تاسوعا معمول است که ذکر مصیبت این مرد بزرگ می‌شود.

این را هم عرض کنم که ام البنین مادر حضرت ابوالفضل در حادثه کربلا زنده بود ولی در کربلا نبود؛ در مدینه بود. به او خبر دادند که در حادثه کربلا هر چهار پسر تو شهید شدند. این زن بزرگوار به قبرستان بقیع می‌آمد و برای فرزندان خودش نوحه سرایی می‌کرد. نوشته‌اند نوحه سرایی این زن آنقدر دردناک بود که هر کس می‌آمد گریه می‌کرد، حتی مروان حکم که از دشمن‌ترین دشمنان بود.

در نوحه سرایی خود، گاهی همه فرزندانش و گاهی ارشد آنها را بالخصوص یاد می‌کرد. ابوالفضل، هم از نظر سنّی و هم از نظر کمالات روحی و جسمی، ارشد ِ فرزندانش بود. من یکی از این دو مرثیه‌ای را که از این زن به خاطر دارم، برای شما می‌خوانم. این مادر داغدار در آن مرثیه‌های جانسوز خودش ( به طور کلی عربها مرثیه را خیلی جانسوز می‌خوانند) این جور می‌خواند:

یا مَن رَأَی العَبّاسَ کَرَّ عَلی جَماهیرِ النَّقَدِ

وَ وَراهُ مِن اَبناءِ  حَیدَرِ ٍ کُلُّ لَیثٍ ذی لَبَدٍ

اُنبِئتُ اَنَّ ابنی اُصیبَ بِرَأسِهِ مَقطوعَ یَدٍ

وَیلی عَلی شِبلی اَمالَ بِرَأسِهِ ضَربُ العَمَدِ

لَو کانَ سَیفُکَ فی یَدیکَ لَما دَنی مِنهُ أَحَدٌ

 

 

ای چشم ناظر! ای چشمی که در کربلا بودی و آن مناظر را می‌دیدی! ای کسی که آن لحظه را تماشا کردی که شیربچه من ابوالفضل از جلو و شیربچگان دیگر من از پشت سرش بر این جماعت پست حمله برده بودند! برای من قضیه‌ای نقل کرده‌اند؛ نمی‌دانم راست است یا دروغ؟ گفته‌اند در وقتی که دستهای بچه من بریده بود، عمود آهنین بر فرق فرزند عزیز من وارد شد، آیا راست است؟! وَیلی عَلی شِبلی اَمالَ بِرَأسِهِ ضَربُ العَمَدِ. بعد می‌گوید: ابوالفضل! فرزند عزیزم! من خودم می‌دانم، اگر دست می‌داشتی، مردی در جهان نبود که با تو رو به رو شود. اینکه آنها چنین جسارتی کردند، برای این بود که دستهای تو از بدن بریده شده بود.

 

 

لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرینچ

 

از: مرتضی مطهری، حماسه حسینی، جلد اول، (چاپ ششم، تهران: انتشارات صدرا، آبان ماه 1365)، صفحات 58 تا 64.



:: بازدید از این مطلب : 636
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 
 
 
بنافراد بسیاری در واقعه عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. گروهی عاشقانه از حریم ولایت دفاع کردند و دسته دیگر، سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.

به گزارش ندای انقلاب به نقل از فارس، دهم محرم سال ۶۱ هجری، حادثه‌ عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیه‌السلام و هفتاد و دو تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله(ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه‌تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد.

افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت ‌گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(ص) دفاع و حمایت کردند.

اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند. 

با استناد به دانشنامه ۱۴ جلدی امام حسین(ع)، فهرستی از اصلی‌ترین دشمنان کاروان حسینی(ع) و چگونگی مرگ آنان تهیه شده است:
نام، نقش وی در کربلا، سرانجام و چگونگی مرگشمر بن ذی‌الجوشن نقش‌آفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش، دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ. محمد بن اشعث بن قیس نقش‌آفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند، روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد. عبید الله بن زیاد در حادثه کربلا، همه جنایت‌ها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت، چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد.
یزید بن معاویه چوب زدن بر دندان‌های مبارک امام حسین(ع) هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد.
سنان بن انس نقش مؤثری در کشتن اباعبدالله الحسین(ع) داشت زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت
عمر بن سعد مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد.
حرملة بن کاهل پرتاب تیر بر گلوی علی‌اصغر(ع) مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند.
حصین بن نُمیر فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع) ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد.
مالک بن نُسیر کِندی فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند.
زرعه دامی از قاتلان امام(ع) هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه می‌زد و می‌گفت به من آب دهید.
محمد بن اشعث هتک حرمت امام حسین(ع) توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد.
عبدالله بن حَوزه تیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله(ع) قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه، اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت.
شبث بن ربعی با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر ران‌هایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند.
ابحر بن کعب برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشم‌هایش را از حدقه درآورد.
شرحبیل از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد مختار او را با آتش سوزاند.
عمروبن حجاج در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد.
احبش بن مرثد(اخنس) با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد.
عبدالله بن ابی حُصین آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بی‌شرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعه‌ای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه هلاک شد.
بَجدل بن سُلیم انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد.
اسحاق بن حَیوه حضرمی داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید.



:: بازدید از این مطلب : 602
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 آیت‌الله انصاری همدانی از عرفا و سالکان دوران معاصر بود که به لحاظ عملی و نقلی، توجه بسیاری به سیره ائمه(ع) داشت و اشعاری را نیز در این خصوص سروده است.

خبرگزاری فارس: اشعاری از آیت‌الله انصاری همدانی درباره سیدالشهدا(ع) و قیام عاشورا
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، اولیای الهی علاوه بر عمل در گفتار خود نیز به ساحت مقدس معصومان علیهم‌السلام  ابراز ارادت کرده‌اند. یکی از این اولیا مرحوم انصاری همدانی است.

آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی از عرفای معاصر و عالم عابد زاهد ناسک، در سال 1320 هجری، چشم به جهان گشود و در سال 1379 هجری دعوت الهی را لبیک گفت. در سیر و سلوک الهی علامه حسینی طهرانی، آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، آیت‌الله نجابت، حجت‌الاسلام پهلوانی طهرانی، مرحوم دولابی و ... از جمله شاگردان و ارادتمندان مرحوم انصاری بودند.

علامه حسینی طهرانی، آیت‌الله انصاری را چنین معرفی می‌کند: مرحوم انصاری یکی از اولیای برجسته قرن اخیر بود که به لحاظ عملی، اعتقادی، رفتاری و در خفا نیز در ممشای ائمّه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین قدم می‌زد و نمونه‌ای بود که سیره و اخلاق و معارف آن بزرگواران را به عصر خود معرفی می‌کرد.

از این استاد  فرزانه، اشعاری بر جای مانده است که مرحوم علامه آیت‌الله حسینی طهرانی در کتاب «مطلع انوار» چنین نقل می‌کند:

ای شه ملک ملاحت دلبر زیبای من/ قومی از غم کرده‌ای دل خون بت رعنای من

از هلال ابرویت خم کرده‌ای بالای من/ روزگارم ساخت چشمت ترک بی‌پروای من

آخر از رحمت نگر بر زردی سیمای من/ در شب هجران ندارم قصه جز با بوی تو  

هر زمان با چشم غمناکم به یاد روی تو/ ای خوش آن ساعت که گذرم افتد اندر کوی تو  

گه شوم مدهوش و گه مست ای صنم از بوی تو/ یا سپارم جان ز شوقت یار بی همتای من ...

علامه طهرانی می‌نویسد: و این اشعار از عین دستخط مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی استنساخ شده است:

شعری درباره حضرت سیدالشهداء(ع) و واقعه کربلا

یکه تاز عرصه هر ابتلا/ تا روان شد سوی دشت نینوا

عزم جانبازی به راه دوست داشت/ خامه حق حکم او زین سان نگاشت

هم ز مبدأ، او وردش این کلام/ کز شهادت نوش خواهم کرد جام

هم گریزی نیست از این مرحله/ بر من و یاران من یک سلسله

هر که را نبود به سر این آرزو/ راه خود در پیش گیرد سو به سو

ما به ملک جاودان ره می‌بریم/ طالب آن ملک همره می‌بریم

همتش بالاتر از کاخ خیال/ مقصد والای او بودی وصال

این نصیب ار شد مبدل بر خلیل/ سبط او بنمود قربان‌ها قتیل

هم ز جان بگذشت و هم از اهل و مال/ داد دارایی به راه ذوالجلال

بود در انفاس او آب حیات/ زآن سبب بخشید عالم را حیات

دشمنان دین به دشت ماریه/ راه جان بردند سوی هاویه

خیل مشتاقان عیش جاودان/ جاودان گشتند در باغ جنان



:: بازدید از این مطلب : 678
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 11 آذر 1391 | نظرات ()