نوشته شده توسط : علی
 
 
 

کهچه بسیار مسیحیان و یهودیانی که به وسیله کاروان اسرا مسلمان شدند و از همه پررنگ‌تر آن که، خانواده یزید و غلامانش با دیدن اهل بیت پیامبر در اسارت از او بیزاری جستند و جزء محبین خاندان عصمت و طهارت شدند.
به  گزارش خبرنگار دین و اندیشه "ندای انقلاب" یکی از شهیدان قیام حسینی که نقش بسیار تاثیر‌گزاری در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت، حضرت رقیه (س)، دختر سه‌ساله امام حسین (ع) است (که بارگاه آن حضرت در شهر شام واقع شده است.

«بعد از شهادت امام حسن (ع) و بنا بر وصیت ایشان مبنی بر اینکه همسرشان «ام اسحاق» تنها و بی‌سرپرست نماند، امام حسین (ع) با ام‌اسحاق ازدواج کرده و از ایشان صاحب فرزند دختری به نام «فاطمه صغیره» شدند؛ پس از یک سال ام‌اسحاق بر اثر بیماری درگذشت و کفالت فرزند او را حضرت زینب (س) به عهده گرفت.

فاطمه صغیره که سومین دختر امام حسین (ع) به شمار می‌آید، در دامان پر مهر حضرت زینب (س) پرورش یافت و بنا بر نقل تاریخ، در واقعه عاشورا سه ساله بود؛ وی به نام رقیه شهرت دارد که در خیل کاروان اسرا حضور داشته است.

امام سجاد (ع) نقل کردند، کاروان قبل از رسیدن به شام در منطقه‌ای بیابانی توقف کرد تا یزیدیان آذوقه و آب سپاه را از شهر خریداری کرده و به آنها ملحق شوند.

در این منطقه از شدت گرما هر کس به زیر سایه‌ای رفت و از آفتاب پناه گرفت، در این هنگام حضرت زینب (س) به علت اشتغال به پرستاری از امام سجاد (ع)، برای لحظاتی از فاطمه صغیره بی‌خبر ماند.

به محض اینکه کاروان آماده حرکت شد، حضرت زینب (س) متوجه عدم حضور فاطمه صغیره شد و به جست‌وجوی او پرداخت؛ حضرت همچنان در حال جست‌وجو بود که متوجه شد ملعونی به نام «زجر» فاطمه صغیره را بشدت مورد ضرب و شتم قرار داده و در حالی که موهای رقیه را در چنگ‌ داشت، دختر را به سمت کاروان می‌آورد.

ملعون چنان کودک را مورد ضرب و شتم قرار داده بود که امام سجاد (ع) می‌فرمایند: دندان‌های کودک در دهانش خرد شده بود کودک به محض دیدن زینب (س) خود را به آغوش آن حضرت افکند و بنابر فرمایش امام سجاد (ع) پس از آن آرام نگرفت تا اینکه در خرابه شام پس از دیدن سر مبارک امام حسین (ع) در طبق به شهادت رسید.»

اثبات وجود تاریخی حضرت رقیه (س)


بعضی از مورخین درباره وجود تاریخی حضرت رقیه(س) سعی در شبهه پراکنی دارند، اما با توجه به مستندات تاریخی که در کتاب منتخب التواریخ نقل شده می‌توان به تمام این شک و دودلی‌ها پایان داد.

در قسمتی از این مستندات تاریخی، جریان تعمیر و بازسازی قبر این بانوی سه ساله ذکر شده که بدین صورت است: چندین بار سید ابراهیم دمشقی و خانواده‌اش در عالم رویا خواب این بانوی سه ساله را می‌بینند. در خواب از سید ابراهیم خواسته می‌شود که به نزد والی شام برود و از او بخواهد که قبر را تعمیر کنند؛ زیرا داخل قبر آن حضرت آب جمع شده بود و جسم مطهر ایشان معذب بود. والی شام با مطلع شدن از این جریان از علما شیعه و سنی خواست که غسل کنند و در نزد مرقد آن بانو جمع شوند و قرار بر این شد که قفل به دست هر شخصی باز شد، متصدی نبش قبر و تعمیر آن شود. قفل تنها به دست سید ابراهیم دمشقی که نسبش منتهی به سید مرتضی علم الهدی می‌شود، باز شد و بدن شریف آن حضرت را به مدت سه روز از قبر خارج کردند و به تعمیر آن پرداختند. (به‌منظور اطلاع از جزئیات بیشتر به کتاب لهوف سیدبن طاووس مراجعه شود)

جریان شهادت حضرت رقیه(س)


دختر سه ساله اباعبد الله الحسین (ع) که در سفر کربلا همراه با اسراى خاندان عصمت و طهارت بود، با ایشان وارد شهر شام، مقر حکومت یزید ملعون شد. به دستور یزید اسرا در خرابه‌ای که در نزدیکی قصر بود سکنی داده شدند. حضرت رقیه که کودکی سه ساله بود، شبی بسیار گریست و بى‏تابى کرد و پدر را خواست.

خبر به یزید رسید و او در کمال قساوت قلب دستور داد سر مطهر امام حسین (ع) را نزد او بردند و او از این منظره بیشتر رنجور و دلتنگ شد و در همان شب در خرابه شام (که محل موقت اقامت اسرا بود) جان داد و در همان محل به خاک سپرده شد. اینک حرمى بزرگ و با شکوه براى آن مخدره بزرگوار بنا شده که زیارتگاه دوستداران اهل بیت است.

نقش موثر حضرت رقیه(س) در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی

جریان کربلا محدود به واقعه عاشورا نیست؛ چراکه پس از آن با ادامه حرکت کاروان اسرا، مبارزه خاندان اهل بیت با یزید همچنان ادامه داشت. ادامه نهضت حسینی را می‌‌توان از خطبه‌های غرای امام سجاد (ع) تا نقش بیدارگری حضرت زینب(س) در شهر‌های بزرگی چون کوفه و شام دانست.

چه بسیار مسیحیان و یهودیانی که به وسیله کاروان اسرا مسلمان شدند و از همه پررنگ‌تر آن که، خانواده یزید و غلامانش با دیدن اهل بیت پیامبر در اسارت از او بیزاری جستند و جزء محبین خاندان عصمت و طهارت شدند.

حضرت رقیه (س) یاقوتی درخشنده در شهر شام

نهضت حسینی با یادگار گذاشتن نشانه‌ای گران‌قدر (حضرت رقیه) در شهر شام باعث دگرگونی عمیق و تغییری شگرف در شهر شام شدند؛ زیرا شهر شام از زمان عثمان، خلیفه سوم تحت امارت معاویه بوده و به گواهی تاریخ او از همان زمان در تدارک تشکیل حکومت بنی‌امیه بود.

پس از مرگ عثمان و به حکومت رسیدن امام علی(ع) معاویه حاضر به بیعت با امام نشد و از ایشان امارت شهر شام را درخواست کرد و به سبب آن که امام امارت شهر شام را به وی واگذار نکرد، جنگ صفین و ماجرای حکمیت روی داد.

جریان‌سازی خطرناک معاویه علیه اسلام


پس از مرگ عثمان و به قدرت رسیدن معاویه او دست به جنایات بسیار عجیب و خطرناکی در عالم اسلام زد. اثرات ظلمی که معاویه در حق اسلام و مسلمین کرد قابل توصیف و شمارش نیست.

از جمله آن می‌توان به رواج سب و لعن امام علی (ع) و جعل احادیث احادیث پیامبر اشاره کرد. در کتاب أسرار آل محمد علیهم السلام نقل شده: معاویه قاریان اهل شام‏ و قاضیان آن را فرا خواند و به آنان ‏اموالى داد و ایشان را در نواحى و شهرهاى شام پراکنده ساخت. آنان هم مشغول به نقل روایات دروغین شدند و پایه‏هاى باطلى را براى مردم پایه‏گذارى کردند. آنان به مردم چنین خبر مى‏دادند که على علیه السلام عثمان را کشته و بدین وسیله اهل شام را به معاویه متمایل کردند و همه اهل شام متفق الکلمه شدند.

برنامه بیست‌ساله معاویه بر ضد ولایت امیرالمؤمنین (ع)


معاویه این برنامه را بیست سال ادامه داد و در تمام مناطق تحت حکومتش آن را اجرا مى‏کرد، تا آنکه اراذل شام و یاران باطل نزد او آمدند و بر سر غذا و آب او نشستند.

او به آنان اموال مى‏داد و براى ایشان زمین‌ها را قسمت مى‏کرد و خوراکى و نوشیدنى به آنان مى‏خورانید، تا آنجا که خردسالان با این برنامه بزرگ شدند و بزرگسالان پیر شدند و عرب‌هاى بیابانى با این عقاید به شهرها کوچ کردند. اهل شام لعن شیطان را ترک کردند و بر على(ع) لعن کردند و نوشته‏اى هم به همه شهرها براى کارمندانش نوشت: «امانم را برداشتم از کسى که حدیثى در مناقب على بن ابى طالب یا فضائل اهل بیتش نقل کند و چنین کسى عقوبت را بر خودش روا داشته است.»

بارگاه حضرت رقیه در شهر شام تبدیل به مرکزی برای تبلیغ تشیع شد


به یمن حضور این مخدره بزرگوار در قلب حکومت امویان، راه گم‌کردگان طریق ولایت به سمت اهل بیت هدایت می‌شوند و مَثَل آن شهید خردسال همانند مناری است که انسان‌های سرگردان را نجات می‌دهد. همچنین از اثرات وجودی حضرت رقیه (س) کم اثر شدن جنایاتی بود که معاویه ملعون در حق اسلام انجام داد؛ زیرا مرقد آن مخدره تبدیل به مرکزی برای تبلیغ شیعیان شد.

پيامك به مناسبت شهادت حضرت رقيه (سلام الله عليها)


این سه سالگی اوست که در ویرانه‏ای کنار کاخ سبز، به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است
* * * * * * * * * *
پدر آمد دل شب گوشه ویرانه به خوابم
ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم
گفت رویت ز چه نیلی شده زهرای سه ساله
مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله
* * * * * * * * * *
هر چه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم
آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم
تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم
این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم
* * * * * * * * * *
عمه جان باغ ولایت ثمر آورده برایم
عوض میوه نایاب سر آورده برایم
سر باباست که خون جگر آورده برایم
صورت غرقه به خون از سفر آورده برایم
* * * * * * * * * *
گریه نکن! خرابه‏های شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشوده‏اند، گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏های تاریخ نوشته خواهد شد
* * * * * * * * * *
آه ای دوشیزه شب‏های شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویرانه‏ها، خوابِ پروانه‏هایی را می‏بینی که بر شاخه‏هایِ نازکِ احساست یخ می‏زنند.
* * * * * * * * * *
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکم‏تر بزن این تازیانه‏های پی در پی را که فردا از جای تازیانه‏ها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابه‏هایت، آرامگاه ملایکی‏ست که بر دیواره‏های ویرانِ شرم سر می‏کوبند
می‏روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی‏گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می‏پاشی و می‏گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
* * * * * * * * * *
گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صدسال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایت‏هایی که تاب باز گفتن‏شان را ندارد. بغض‏ها روی هم جمع شده است و به یک‏باره می‏خواهد فوران کند
* * * * * * * * * *
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد *** زبان کوفه خیلی حرف‏ها را پشت بابا زد
میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و *** به دور از چشم‏هایت زخم سیلی بر رخ ما زد.


:: بازدید از این مطلب : 977
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی



:: بازدید از این مطلب : 400
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
می‌خواستم که تنگ در آغوش گیرمت/ یادم نبود زخم سرت درد می‌کند/ با سر چرا به دیدن این دختر آمدی؟/ ‏پای تو مثل همسفرت درد می‌کند؟ ...

گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ امروز شهادت حضرت رقیه(س) است. داغ ادامه دار محرم. داغی که از روز سوم محرم بر دل هر انسانی سنگینی می کند تا اربعین نشود این داغ تسکین نمی یابد.

 

نمی شود داغی دل زینب(س) را بسوزاند ولی دل شیعیان را تا روز اربعین که کنار قبر برادرش می رسد، نشکند. امروز، روز بزرگترین داغ زینب(س) است.

 

به هیمن مناسبت اشعاری از شاعران آیینی کشورمان انتخاب کردیم که به نوعی ما نیز روضه خوان این خانم سه ساله باشیم.

 

خلیل عمرانیامشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی؟
گامی در این سکوت اسیرانه می زنی؟


ای روشنای دیده ی دل های تیره بخت
امشب سری به خانه ی پروانه می زنی؟

 

یک لحظه تا غریب دلم حس کند تو را
دستی در این غروب غریبانه می زنی؟

 

درموج گریه از نفس افتاد دخترت
با دست مرگ یک دو نفس چانه می زنی؟

 

گیسوی کودکانه ام آشفته وقت مرگ،
موی مرا برای سفر شانه می زنی؟

 

بابا! دلم برای تو یک ذرّه شد بگو
سر می زنی به دختر خود یا نمی زنی؟

 

مهدی رحیمیسخن آغاز کنم از دهنم یا گوشم؟
که در این­جا دهنم زخم شد آن­جا گوشم


چار انگشت که مردانه و نامحرم بود
پلی از درد زده از دهنم تا گوشم


نبض دارد همه ی صورتم از کثرت درد
شده از شدّت خون قلب من امّا گوشم


پای تا سر همه از شوق تو چشمم امّا
به نسیم سر زلف تو سراپا گوشم


شده حسّاس تر از پیش به گرما چشمم
شده حسّاس تر از قبل به سرما گوشم


وای بابا دهنم، دستم، چشمم، مویم
وای بابا بابا بابا بابا گوشم...


ارث پهلوی شکسته که رسیده ست به گوشم
من هم انگار که رفته ست به زهرا گوشم

 

محمد جواد شرافت
رفتیّ و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی


گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی

 

من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور


در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور

 

من بودم و تو، نیمه شب، دروازه ی شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی


من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی

 

در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشم های خسته ی من


زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خسته ی من

 

علی اکبر لطیفیان
تو را آورده ام اینجا که مهمان خودم باشی
شب آخر روی زلف پریشان خودم باشی

 

من از تاریکی شب های این ویرانه می ترسم
تو را آورده ام خورشید تابان خودم باشی

 

فراقت گرچه نابینام کرده باز می ارزد
که یوسف باشی و در راه کنعان خودم باشی

 

پدرنزدیک بود امشب کنیز خانه ای باشم
به توحق می دهم پاره گریبان خودم باشی

 

اگرچه عمه دلتنگ است اما عمه هم راضی ست
که تواین چند ساعت را به دامان خودم باشی

 

از این پنجاه سال توسه سالش قسمت ما شد
یک امشب را نمیخواهی پدرجان خودم باشی

 

سرت افتاد و دستی ازمحاسن ها بلندت کرد
بیا خب میهمان کنج ویران خودم باشی

 

سرت را وقت قرآن خواندنت برطشت کوبیدند
توبایدبعد از این قاری قرآن خودم باشی

 

کنار تو که از انگشتر و خلخال صحبت کردم
فقط می خواستم امشب پریشان خودم باشی

 

جواد محمد زمانی
پلکی مزن که چشم ترت درد می کند
پر وا مکن که بال و پرت درد می کند

 

‏آن تن که بود خسته این راه درد داشت
‏حتما که قلب خسته ترت درد می کند

 

‏می دانم این که بعد تماشای اکبرت
‏زخمی که بود بر جگرت درد می کند

 

‏با من بگو که داغ برادر چه کار کرد
‏آیا هنوز هم کمرت درد می کند؟

 

‏مانند چوب خواهش بوسه نمی کنم
‏آخر لبان خشک و ترت درد میکند

 

لب های تو کبود تر از روی مادر است
‏یعنی که سینه پدرت درد می کند

 

میخواستم که تنگ در آغوش گیرمت
یادم نبوت زخم سرت درد می کند

 

با سر چرا به دیدن این دختر آمدی؟
‏پای تو مثل همسفرت درد می کند؟

 

کمتر به اسب نیزه سوار و پیاده شو!
‏از هجمه های سنگ سرت درد می کند



:: بازدید از این مطلب : 791
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
 
 
میجهل همان چیزی است که در کربلا ولی خدا را از قفا سر بریدند و بر این اقدام از هم سبقت می‌گرفتند و خود را با خون حسین(ع) به بهشت وعده می‌دادند. جهل همان است که اکنون زنجیر بر دستان ولی خدا امام سجاد(ع) بسته‌اند و خاندان پاک پیامبر(ص) را چون اسیران در شهرها می‌گرداندند و امروز... درس بگیریم که مبادا روزی از جهل ما علی تنها شود...
هامون به نقل از باشگاه خبرنگاران:
آسمان در برابر اندیشه‌های عاشورا قامت خمیده بود و اشکهایش از غم‌های اجساد مطهری که در کربلا به خاک سپرده بودند تمامی نداشت. گویا غم‌های خاندان پیامبر(ص) تمامی ندارد. این کاروان را با زنجیرهایی بر دست و با نهایت بی‌رحمی به سوی شام می‌بردند و شام این شهری که از حقانیت علی مرتضی(ع) و خاندان پاکش بی‌اطلاع بود.

بر منابرش ناسزا گویی بر علی مرتضی(ع) فخر خطبه خوانان بود و واعظین با احادیث جعلی تنها معاویه و یزید را خاندان رسول خدا(ص) می‌نامیدند و این شهر اکنون کاروانی را در خود می‌بیند که خورشید نور خود را از آنان گدایی می‌کنند. اینان شاهد سری بودند که ستارگان شب‌ها با او نجوا می‌کردتد و به ذکر خدا می‌پرداختند.

آه... ای شام چه بر آل پیامبر(ص) آوردی که امام سجاد(ع) از زجری که بر حرم پاک علی(ع) آمده بود زمانی که از مصیبت‌های کربلا و اسارت یاد می‌کرد سه بار با آه و اشک فرمودند: امان از شام... امان از شام... امان از شام...

کاروان اسیران از دروازه ساعات وارد شدند. شهر را آذین کرده بودند و آیینه‌ها آویخته بودند آری نور در این آیینه‌ها جلوه بزرگی و عظمت خدا بود صدای تکبیر و هلهله از تمام شهر برخاسته بود و سنگینی زنجیرها بر دستان و گردن امام سجاد(ع) سنگینی می‌کرد، امام با تمام درد و رنج اسارت سرخویش را بالا آورد و به آسمان خیره شد.

مردم با دست حرم رسول خدا(ص) را نشان می‌دادند و عده‌ای به این آیینه‌های نور سنگ می‌زند. آری زمانی که قرآن در زنجیر در شهری که جهل در آن حکم فرماست آورده می‌شود مردم به آن سنگ می‌زنند چون نمی‌دانند که این مصحف شریفی است که نور هدایت را با خود به همراه خواهد داشت.

آسمان دیگر طاقت دیدن نداشت مردم شهر الله اکبر می‌گفتند در حالی که بر نیزه سر خون خدا را به سوی شیطان می‌بردند و الله اکبر می‌گفتند. در شهر شیرینی پخش می‌کردند در حالی که خاندان رسول خدا(ص) را به اسارت می‌بردند آری ای آسمان باید بنگری که جهل، ولی خدا را در زنجیر می‌کشد، آه امان از روزی که جهل چشمان بشر را بگیرد.

جهل همان چیزی است که در کربلا ولی خدا را از قفا سر بریدند و بر این اقدام از هم سبقت می‌گرفتند و خود را با خون حسین(ع) به بهشت وعده می‌دادند. جهل همان است که اکنون زنجیر بر دستان ولی خدا امام سجاد(ع) بسته‌اند و خاندان پاک پیامبر(ص) را چون اسیران در شهرها می‌گرداندند و امروز... درس بگیریم که مبادا روزی از جهل ما علی تنها شود...

 

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد

همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست

این دل زار نزار اشکبارانم چو شمع

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

آتش مهر تورا حافظ عجب در سر گرفت

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع


یادداشت از عماد اصلانی



:: بازدید از این مطلب : 766
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 29 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی

 

 
 
استعبور كاروان ضريح جديد امام حسين(ع) از برخي شهرهاي كشور و استقبال بي‌نظير مردم حسيني ايران از آن به حدي بود كه رسانه‌هاي اپوزيسيون و ضد انقلاب نتوانستند خشم خود را در قبال اين مسأله پنهان كنند.

گروه مانيتورينگ: عبور كاروان ضريح جديد امام حسين(ع) از برخي شهرهاي كشور و استقبال بي‌نظير مردم حسيني ايران از آن به حدي بود كه رسانه‌هاي اپوزيسيون و ضد انقلاب نتوانستند خشم خود را در قبال اين مسأله پنهان كنند.

به گزارش بولتن نيوز، بر اين اساس طي هفته‌ي اخير انبوهي از مطالب و مصاحبه‌ها در سايت‌ها و وبلاگ‌هاي وابسته به جريان اپوزيسيون داخلي و خارجي منتشر شد تا حداقل بتوانند اندك تأثيري منفي، بر افكار عمومي مردم داشته باشند.

براي مثال سايت "روز آنلاين" به مصاحبه‌ي با حجت الاسلام حسین ابراهیمی، عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز پرداخت تا بتواند از ميان سخنان وي، سوژه‌اي براي خود دست و پا كند. گر چه با جواب‌هاي منطقي جناب ابراهيمي مواجه شد.

ابراهيمي در گفت و گو با "روز آنلاين" به "استقبال پرشکوه مردم" از ضریح جدید امام حسین اشاره کرد و گفت: "ارادت و محبت به آن حضرت در جان و دل شیعیان و به خصوص ایرانیان است." او اضافه کرد: "استقبالی که از ضریح مقدس آن حضرت شد، بیانگر عشق به امام حسین است وگرنه فلز چه ارزشی دارد؟"

رئیس سابق مرکز رسیدگی به امور مساجد ادامه داد: "فلز در بازار زیاد است ولی هیچگاه مورد توجه نیست. عشق و علاقه به امام حسین است که موجب می شود ضریح آن حضرت نیز اینهمه مورد توجه قرار بگیرد."

نويسنده‌ي مطلب كه گويا از جواب‌هاي حجت الاسلام و المسلمين ابراهيمي ناراضي و ناراحت بود، تصميم گرفت زمين بازي را تغيير داده و اين مسأله را مرتبط با مشكلات معيشتي مردم كند. وي نوشت:

"کاربران شبکه های اجتماعی و اینترنت در روزهای اخیر این پرسش را زیاد طرح می کنند که با وجود اینهمه فقر و مشکلات معیشتی در کشور، چرا باید میلیاردها تومان از سرمایه ایرانیان صرف ساخت ضریح جدید برای حرم امام حسین بشود؟"

اما وي وقتي اين مسأله را با ابراهيمي در ميان گذاشت و از او نظر خواست، جواب شنيد: "بازسازی عتبات عالیات و ساخت ضریح حرم مطهر امام حسین که به دولت و بحران اقتصادی ربط ندارد، همه اینها کار خود مردم است."

او اضافه کرد: "اینها که برای مردم چیزی نیست. در ایام عزای امام حسین چند هزار میلیارد تومان برای طعام نذری در کشور توسط همین مردم هزینه می شود. این هم کار دولت است؟"

در همين حال، سايت راديو فردا وابسته به سازمان جاسوسي ايالات متحده نيز وارد معركه شد. اين سايت در مطلبي كه به قلم شخصي كه خود را مثلا «جامعه شناس» معرفي كرده است، نظريه‌ي جالبي عنوان كرد. او معتقد است اين كار به هيچ‌وجه ربطي به دين و مذهب و امام حسين(ع) نداشت و اگر هر شيء بزرگ ديگري در اين ابعاد نيز وارد شهر مي‌شد، با استقبال مردم مواجه مي‌گرديد!

اين نويسنده كه گويا از عصبانيت زياد، قوه‌ي عاقله‌ي خود را از دست داده است، چنين بيان كرد:

"شما در هر شهر دنیا با هر گونه ترکیب جمعیت و با هر نوع مذهب و ساختار اقتصادی و اجتماعی اعلام کنید که یک شیء عظیم ۱۲ تنی با ۲۲ متر طول، دارای ۱۲۰ کیلو طلای ۱۸ عیار و چهار هزار و ۵۰۰ کیلو نقره و پنج هزار کیلو چوب وارداتی از آسیای جنوب شرقی (مشخصات ضریح جدید) که پنج سال صرف ساختن آن شده، ده‌ها هنرمند بر روی آن کار کرده‌اند و ده‌ها میلیارد تومان ارزش دارد قرار است از شهر آنها رد شود و این کار با تبلیغات رسانه‌های عمومی و تعطیلی شهر همراه شود. خواهید دید که این شیء، هر چه باشد هزاران نفر در مسیر آن برای تماشا قرار خواهند گرفت(!!!)

هیچ گروه و دسته و مکتب و ایده و حکومتی به جز طلا و نقره و وزن و طول و قیمت نمی‌تواند اعتبار این گردهمایی‌ها را به تنهایی به خود اختصاص دهد، گرچه آنها که این شیء را برساخته‌اند (چه با بودجه‌های عمومی و چه با کمک‌های مردمی، که در این مورد خاص سهم آنها روشن نیست) به نمادها و نشانه‌هایی که احساسات مردم را نشانه می‌روند توجه کافی کرده‌اند."

وي ادامه داد:

"وقتی چنین ماجرایی به راه می‌افتد حرکتی در جریان است و اموری غیر عادی در جریان زندگی خسته‌کننده روزمره قرار است اتفاق بیفتد. اگر مردم در این صحنه‌ها حضور پیدا نکنند باید تعجب کرد. در همه جای دنیا برای این نیاز در ایامی از سال کارناوال درست کرده‌اند تا بدون خطر و بدون سوء استفاده سیاسی مردم به خیابان بیایند و امور مفرح، سرگرم‌کننده، غیر عادی و غیر مضر (مثل کیک ۳۰ تنی، ساندویچ چند متری، اژدهایی که از دهانش آتش می‌بارد یا گروه‌های رقصنده و نوازنده) را تماشا کنند."

البته وي عنوان نكرد كه حتي اگر نظريه‌ي مضحكانه‌ي او را بپذيريم، اين همه عشق و ارادت و محبت مردم ايران نسبت به امام حسين(ع) را چگونه مي‌توان توجيه كرد؟ آيا مردم با ديدن هر شيء ديگري هم، به همين مقداري كه عاطفه و احساسات از خود نشان دادند، عمل مي كردند؟ يا دليل اين همه عشق و احساس مردم از روي انتساب اين شيء (ضريح جديد) به امام حسين (ع) بوده است؟

البته نويسنده در پايان، نتوانسته حرص خود را پنهان كند و مقصود اصلي مطلب خود كه همانا افزايش چشم‌گير مذهب در جامعه‌ي ايران است را بيان نكند. وي اينگونه نوشت:

"نسل تازه‌تر اسلامگرایان مخالف حکومت که خود دهه‌ها رنج زندگی تحت حکومت اسلامگرایان تمامیت‌خواه را بر خود خریده‌اند، اکنون با گذر از یگانگی دین و سیاست و پذیرش محوریت انسان و عقلانیت دنیوی و در کنار به چالش کشیدن حکومت دینی باز هم می‌خواهند با به رخ کشیدن قدرت مذهب در جامعه ایران (با اتکا به رفتن مردم به کاروان مذهبی) برای دینداران سیاسی، اقتداری اجتماعی فراتر از دیگر گروه‌های اجتماعی دست و پا کنند. درسی که آنان به سکولارها می‌خواهند بدهند آن است که از قدرت مذهب در ایران غفلت نکنید و به همان دامی بیفتید که پنج دهه است نواندیشان و روشنفکران و اصلاح‌طلبان دینی افتادند، یعنی استفاده از مذهب برای بسیج سیاسی و بالا رفتن از نردبان قدرت."

بر اين اساس، به نظر مي‌رسد عبور كاروان ضريح امام حسين(ع) توانست بار ديگر ميزان دين‌داري و نفوذ مذهب را در جامعه‌ي ايران نشان دهد. موضوعي كه در سال‌هاي اخير، همه‌ي رسانه‌هاي اپوزيسيون و ضد انقلاب سعي در كتمان آن داشتند.

اين موضوع آن‌قدر عيان و شفاف بوده و هست كه حتي شبكه دولتي انگليس نيز نتوانست آن را پنهان كند و در تحليلي با اشاره به استقبال بي نظير مردم شهرهاي مختلف ايران از ضريح مطهر حضرت امام حسين(ع) نوشت: "بهانه نگارش اين تحليل، نه فقط مشاركت بخش هاي مهمي از جامعه ايران در آيين هاي عزاداري دهه نخست محرم و عاشورا كه همچنين حضور معنادار و تأمل برانگيز درصد قابل توجهي از شهروندان ايران در شهرهاي مختلف و در مراسم استقبال از «ضريح امام حسين» در مسير انتقال آن به كربلاست.

گزارش هاي تصويري و خبري كه خبرگزاري هاي مختلف داخل ايران از اين رخداد (استقبال از ضريح در مسير) منتشر كرده اند، بسيار قابل تأمل و نشان دهنده واقعيت هايي غيرقابل انكار در كشور است. اين همان نكته اي است كه نگارنده مايل است توجه مخاطبان سكولار خود، به ويژه كنشگران سياسي عرفي را به آن جلب كند."

تحليلگر بي بي سي ادامه داد: "بركنار از نسبت لايه هاي اجتماعي با حكومت ديني مستقر در ايران، و نيز مستقل از حاكميت اقتدارگرايان، شواهد مهمي از تداوم رويكردهاي مذهبي و زندگي مبتني بر نقطه عزيمت هاي ديني در بخش مهمي از جامعه ايران وجود دارد. برخي نظرسنجي هاي معتبر كه در سال هاي گذشته در كشور انجام شد (از جمله دو پيمايش ارزش ها و نگرش هاي ايرانيان) چنين مدعايي را تأييد مي كنند. بنابراين كنشگران سكولار ناگزير به مواجهه واقع بينانه و مدبرانه با اين واقعيت اجتماعي در ايران هستند."

بي بي سي خواستار توجه گروهك هاي ضد انقلاب به «حساسيت ها و درك تعصب ها و رعايت حوزه هاي مقدس باورهاي مذهبي اقشار متدين» شد و افزود: "بي توجهي به اين عرصه ها و مفاهيم، مي تواند آسيب هاي معنادار و هزينه هاي سنگين براي نيروهاي سكولار در برداشته باشد. اين، نكته اي است كه متأسفانه از سوي برخي كنشگران سياسي سكولار و فعالان رسانه اي عرفي ناديده گرفته مي شود، و همزمان موجب ريزش بخش هايي از حاميان و همراهان جنبش تغييرخواهي مي گردد. رويكردهاي مذهبي در ايران ضعيف نشده يا به حاشيه نرفته است."



:: بازدید از این مطلب : 903
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 26 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 

کهچون کاروان اسرا به در دروازه رسیدند ساعت‌ها در آنجا معطل شدند تا یزید ملعون اجازه ورود به شهر را صادر کند حال آن که ...

گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، زینب صارم؛ آغاز ماه صفر را بی شک می توان تجدید غم و اندوهی شدید برای حضرت صاحب الزمان (ع) دانست؛ چرا که آغاز این ماه مصادف با ورود اهل بیت و سادات به شهر شام، مرکز خلافت امویان است.


امام سجاد (ع) از شهر شام به عنوان بدترین و نامناسب‌ترین منزل اسارت تعبیر کردند


هرچند ورود کاروان اهل بیت به شهر شام سبب نفوذ پیام عاشورا در قعر و بطن حکومت بنی امیه شد و حتی ادیان و مذاهب دیگر و برخی از جهال شهر شام و حتی خاندان و نزدیکان یزید از واقعیت و حقیقت قیام امام حسین (ع) مطلع و آگاه شدند و بستری مناسب برای اعتلای صدای حق و حقیقت فراهم شد، اما رفتار نامناسب شامیان و خاندان ابی‌سفیان با اهل بیت پیامبر و آل علی (ع) تا آن جا ددمنشانه بود که امام سجاد (ع) از شهر شام به عنوان بدترین و نامناسب ترین منزل اسارت تعبیر کردند.


شهر شام؛ محلی که در آن مخالفان و معاندین اهل بیت رشد و نظام یافتند


تاریخ شهر شام در سال 61 هجری شاهد منصف و گواه مستندی بر ظهور ظلم و جور آل ابی‌سفیان بر فرزندان پیامبر خدا است. این شهر که قلب و مرکز حکومت بنی امیه بود و در آن مخالفان و معاندین اهل بیت رشد و نظام یافته بودند با قلب هایی پر از کینه و حسادت منتظر استقبال و برخورد با اهل بیت پیامبر و فرزندان علی (ع) بودند.


از آغاز ورود اهل بیت به شهر شام مصیبت‌ها و فجایع جدیدی بر علیه اهل بیت صورت گرفت. به گواه تاریخ حضرت ام‌کلثوم از شمر (لعنه الله علیه) درخواست کرد که کاروان اسراء را از دروازه ای به شهر داخل کنند که تماشاگران و نظاره کنندگان کمتر باشند اما آن ملعون کاروان اسراء را از دروازه ای به نام حلب وارد نمود که ازدحام خلق بیشتر بود. (1)


کاروان اسراء و ساعت‌ها معطلی پشت دروازه شام برای صدور اجازه یزید ملعون


چون کاروان اسرا به در دروازه رسیدند ساعت ها در آنجا معطل شدند تا یزید ملعون اجازه ورود به شهر را صادر کند حال آن که یهود و نصاری بی اذن داخل می شدند. از آن روز، آن دروازه به علت معطل نگه داشتند آل رسول الله به «ساعات» معروف شد. (2)


کارگزاران یزید اسراء را ساعت‌ها در کوچه و بازار شام گرداندند در حالی که فریاد می‌زدند ...


به گواه تاریخ از صبح گاه که کاروان اسراء وارد شهر دمشق شد، تا زمانی که به قصر یزید وارد شدند هنگام شب بود. حال آن که به نقل مورخین از دروازه تا قصر یزید مسافت طولانی نبود، بلکه در آن ساعات در کوچه و بازار شهر گردانیده می‌شدند و فریاد می‌زدند: «ای اهل شام! اینها اسیران اهل بیتی هستند که خدا آن ها را لعنت کرده است.»


بی احترامی و هتک حرمت های فراوانی نه تنها به کاروان اهل بیت، بلکه به سرهای شهدای کربلا شد که در کتب معتبر تاریخی به تواتر نقل شده است. امام سجاد (ع) نیز در حدیثی مفصل از هفت مصیبت و درد جانکاه که در شهر شام بر اهل بیت گذشته بود با نعمان بن منذر مداینی سخن گفتند.


در حقیقت شهر شام را می توان مصداق مردمی بی بصیرت دانست که با زبان های خود اقدام به کشتن اهل بیت کردند چنانچه در زیارت امام حسین (ع) می‌خوانیم: «وَ قَتَلَ‏ اللَّهُ‏ مَنْ‏ قَتَلَکَ‏ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُن‏»؛ خداوند هلاک کند کسی که تو را با دست و زبان کشت.


هتک حرمت اهل بیت با زبان مصداقی دیگر از کشتن و شهادت اهل بیت است


مصداق شهادت امام حسین (ع) به دستان آلوده و ناپاک کوفیان و شامیان روشن و واضح است، اما هتک حرمت و انکار حق اهل بیت با زبان نیز مصداقی دیگر در کشتن و شهادت اهل بیت و امام حسین (ع) است.


بعد از حادثه عاشورا دردناک‌ترین مکان و اتفاقات در شام برای اهل بیت رخ داد و با مطالعه دقیق تاریخ می‌توان به این نکته پی برد که شامیان با زبان‌های خود بار دیگر امام حسین (ع) را به شهادت رساندند.


برای تبیین بیشتر موضوع لازم است که به فراز قبلی زیارت‌نامه توجه کنیم که آمده است: «وَ أَنْتَ الصَّادِقُ الْمُصَدَّقُ وَ قَتَلَ‏ اللَّهُ‏ مَنْ‏ قَتَلَکَ‏ بِالْأَیْدِی وَ الْأَلْسُن‏» تو راست گو و تصدیق شده بودی و خداوند بکشد هرکه تو را با دست و زبان کشت.


شهادت به صادق بودن امام حسین (ع) اشاره اصلی به عقیده امامت و جانشینی آن حضرت دارد و این که ادعای ایشان در برابر ولایت و حق حکومت صادق و راست بوده و از طرف خداوند نیز تایید و تصدیق شده است.


شامیان کاروان اسراء و امام سجاد (ع) را خارجی خطاب می‌کنند


زمانی که شامیان کاروان اسراء و امام سجاد (ع) را خارجی خطاب می‌کنند و امام حسین (ع) را با زبان نامبارکشان ملعون خطاب می‌کنند؛ در حقیقت بار دیگر دست خود را به خون امام حسین (ع) آغشته کرده اند.


در واقعیت وجود مبارک امام حسین (ع) را می توان مانند حقیقتی زنده و سبز در تاریخ دانست که هتاکان و معاندین سعی در محو کردن آن داشته و دارند. شاید در روز عاشورا زمان یارای شیعیان نبود تا از امام خود حمایت کنند و با بدن های خویش از آل علی(ع) و مخدرات حرم حفاظت کنند، اما امروز تاریخ باید با زبان های خود به دفاع از حقوق اهل بیت بپردازند.


افرادی شاهد رواج شبهات مهدویت و انکار وجود امام زمان (ع) هستند و قدم مثبتی بر نمی دارند مانند ...


کسانی که امروز شاهد و ناظر کتمان حق اهل بیت با زبان و رسانه ها هستند و هیچ عکس العمل مناسبی از خود نشان نمی دهند در حقیقت در قبال کشتن دوباره امام حسین (ع) سکوت کرده اند. همان گونه که همه شیعیان معتقدند خط سرخ عاشورا به قیام سبز مهدی(ع) ختم خواهد شد. افرادی که در جامعه شاهد رواج شبهات مهدویت و انکار وجود امام زمان (ع) هستند و در این مسیر قدم مثبتی بر نمی دارند به مانند افرادی می مانند که با زبان های هود در کشتن و شهادت امام شریک بودند.


طولانی شدن زمان غیبت بی شک یکی از بزرگترین بسترهایی است که باعث لغزش و خطای برخی محبین اهل بیت خواهد شد به وسیله زبان ها و اعمال خود یاد امام زمان (ع) را در جامعه پر رنگ نگه داریم و اجازه ندهیم با رواج و بی پاسخ ماندن شبهات بستری تازه برای ظلم بیشتر به اهل بیت فراهم شود.


پی‌نوشت:
1_ طریق الکرام / 152 _ معالی السبطین2/ 134 و 140  
2_ مدینه المعاجز 4/ 109



:: بازدید از این مطلب : 420
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 26 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
 

مردممسئول ستاد بازسازی عتبات عالیات در خوزستان با اشاره به اینکه دست وهابیت برای مردم رو شده است، گفت: حرکت مردم در استقبال از ضریح عشق، عمال آمریکا و صهیونیست را رو سیاه کرد.

هامون به نقل از باشگاه خبرنگاران:

حجت الاسلام والمسلمین سید محمود موسوی در اهواز اشتیاق و شور مردم خوزستان در استقبال از کاروان سفینةالنجاة را وصف‌ناپذیر دانست و اظهار داشت: حضور مردم در استقبال از ضریح نور به گونه‌ای است که قدرت تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی را از همگان سلب کرده و عشق آنان است که زمان حرکت ضریح عشق را تعیین می‌کند.

نماینده ولی فقیه در سپاه حضرت ولیعصر (عج) خوزستان با بیان اینکه در طول حرکت کاروان سفینةالنجاة جز عشق و ارادت به ساحت مقدس اهل بیت (ع) چیزی مشاهده نکردم، اضافه کرد: باید شبکه‌های خارجی که این‌قدر علیه ملت ایران تبلیغ می‌کنند و قصد جداکردن آن‌ها از اعتقاداتشان را دارند، این حضور گسترده را ببینند و بدانند که ملت ما در راه ارزش‌های خود، از تمام هستی می‌گذرد.

وی عشق و محبت مردم ایران به خاندان پیامبر اعظم‌ (ص) به ویژه حضرت اباعبدالله‌الحسین‌ (ع) را در دنیا بی‌نظیر دانست و خاطرنشان کرد: مردم نقاط مختلف با طی کردن مسیرهای طولانی با پای پیاده و برهنه برای زیارت ضریح عشق سر از پا نمی‌شناسند و از هم سبقت می‌گیرند.

اهل بیت (ع)؛ واسطه فیض

مسئول ستاد بازسازی عتبات عالیات در خوزستان شور و نشاط معنوی و در صحنه بودن را از خصوصیات بارز شیعیان عنوان کرد و اظهار داشت: شیعه مولا علی‌ (ع) باید همیشه جوش و خروش دینی داشته باشد و این حضور معنادار مشت محکمی بر دهان استکبار جهانی است.

موسوی شور و عشق مردم را نشانه‌ای از دوستی و پیوند خالصانه مردم ایران با اهل بیت (ع) دانست و گفت: این حضور گسترده یک نوع محبت به اهل بیت (ع) و حفظ شعائر اسلامی است که دشمنان هم خودشان می‌دانند و برایشان روشن است.

وی با اشاره به شبهاتی که از سوی وهابیون در شبکه‌های ماهواره‌ای و فضای مجازی ایجاد شده نیز تاکید کرد: آن‌ها دستشان برای مردم رو شده و با آن شیطنت که از جنس ناخالصی دارند این شبهات را وارد می‌کنند.

موسوی با بیان اینکه مردم ما به اسم مقدس حضرت اباعبدالله الحسین (ع) خود را متبرک می‌کنند، افزود: تمام کسانی که در کنار ضریح عشق قرار می‌گیرند به امام حسین (ع) و اهل بیت (ع) متوسل می‌شوند زیرا آن‌ها واسطه فیض هستند و پیش خداوند آبرو دارند.

وی ادامه داد: ما شیعیان با توسل به امامان معصوم (ع) به خداوند نزدیک می‌شویم و شبهات مطرح شده اثری در اعتقادات راسخ ملت بزرگ ایران ندارد.

کاروان سفینه النجاه بیش از یک هفته است در خوزستان حضور دارد و شهر به شهر و روستا به روستا از عطر ضریح خامس آل عبا آکنده و لبریز است./س



:: بازدید از این مطلب : 920
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 22 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 
 
 
 
امامنماینده ولی فقیه در کردستان گفت: امروزه زندگی امامان معصوم بخصوص قیام و نهضت امام حسین(ع) الگوی زندگی مسلمانان شده و تاثیر زیادی در عرصه های سیاسی و مذهبی کشورهای اسلامی گذاشته است
هامون به نقل از باشگاه خبرنگاران:حجت الاسلام والمسلمین شاهرودی گفت: شناخت جایگاه و درک ضرورت حضور امامان در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان از مهمترین مسائل است.
وی افزود: کشورهای اسلامی امروز با درس گرفتن و برداشت از قیام امام حسین(ع) اهداف نهضت آن امام همام، بیداری اسلامی را نقش زده اند و هراس در دل دشمنان دین و قرآن نهاده اند.
نماینده ولی فقیه در کردستان اضافه کرد: تمام عرصه های زندگی امام حسین(ع) و قیام آن حضرت دارای درس هایی است که امروز توجه به آن ضروری است چون امام حسین(ع) برای احیای دین اسلام قیام کرد.
وی همچنین گفت: اگر سیاستمداران کشورهای اسلامی زندگی امام حسین(ع) را بخوانند و قیامش را واکاوی کنند به این نتیجه خواهند رسید که چگونه باید در مقابل دشمن ایستادگی کرد.


:: بازدید از این مطلب : 863
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : چهار شنبه 22 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 

یکی از مسئولان برگزاری پنجمین کنگره آماده‌سازی کربلا برای زیارت اربعین امام حسین(ع)، اعلام کرد: بیش از 6 هزار هیئت عزاداری اربعین حسینی در کربلا حاضر می‌شوند.

خبرگزاری فارس: بیش از 6 هزار هیئت عزاداری اربعین حسینی در کربلا حاضر می‌شوند
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری عراقی ابا، بخش دسته‌های و هیئات حسینی عراق و جهان اسلام وابسته به دو آستان مقدس حسینی(ع) و عباسی(س) کنگره پنجم خود را برای آماده‌سازی اوضاع برای زیارت اربعین امام حسین(ع) برگزار کرد.

بنابر این گزارش در این کنگره نمایندگان و مسئولان هیئات و دسته‌های حسینی از استان‌های مختلف عراق و مسئولان بخش‌های خدماتی استان کربلا حضور داشتند.

ریاض نعمه السلمان از مسئولان برگزاری این کنگره گفت: در کنگره پنجم مهمترین توصیه‌ها بررسی شد و هماهنگی‌هایی با فرماندهان پلیس صورت گرفت.

وی افزود: در سال گذشته بیش از 5 هزار و 700 هیئت در مراسم اربعین حسینی در کربلا شرکت کردند که در سال جاری این تعداد به بیش از 6 هزار هیئت خواهد رسید.

در همین حال آستان مقدس امام حسین(ع) در آستانه اربعین حسینی اقدام به خرید 80 اتوبوس برای انتقال زائران حرم امام حسین(ع) کرده است که عملا با این اقدام ناوگان این آستان به 650 دستگاه اتوبوس می‌شود.



:: بازدید از این مطلب : 892
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 22 آذر 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : علی
 

رئیس فرهنگستان علوم می‌گوید: کار امام حسین(ع) نجات تاریخ است و نجات تاریخ به همه ما مربوط می‌شود در کربلا علم و عمل یکی شد و حقیقت و خیر و جمال یکجا جلوه کردند و شاهدش اینکه بانوی کربلا «ما رأیت إلا جمیلا»‌ گفت.

خبرگزاری فارس: علم و عمل در کربلا به هم پیوستند/ امام حسین(ع) تاریخ را نجات داد
  •  
  •  
  •  

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، زمینه اصلی گفت‌و‌گوی خیمه با رضا داوری اردکانی، ادعایی بود که وی در کتاب «فلسفه، سیاست و خشونت» طرح کرده بود؛ کتابی که خود، آن را مهجور می‌دانست و پرسش از آن را مایه تعجب.

داوری در کتاب مذکور بر آن است تا ثابت کند خشونت‌های دوران جدید نسبتی با اندیشه‌ فیلسوفان ندارد و پرسش محوری ما نیز سرایت این حکم به حوزه دین بود. رئیس فرهنگستان علوم با ذکر مقدماتی به این نتیجه فلسفی رسید که دین و فلسفه عقیم‌اند در زایش خشونت؛ خاصه آنکه در حوزه دین در تعالیم هیچ یک از پیامبران خشونت وجود ندارد نحوه پاسخگویی و خلق و خوی آرام پیر فلسفه دانشگاه تهران در این گفت‌و‌گو به گونه‌ای بود که هر چقدر هم با وی مخالف بودی، نمی‌توانستی به احترام فلسفه‌ورزی‌اش او را نفی کنی.

 

 

 

*برداشت ما از کتاب «فلسفه سیاست، خشونت» شما که به نظر در میان سایر آثارتان قدری مهجور مانده، چنین است که خشونت‌های جهان معاصر، رابطه معناداری با فیلسوفان بزرگی چون افلاطون، هایدگر و هگل ندارد و این خشونت‌ها بیشتر متعلق به جهان معاصر و وضعیت انسانی است که در این جهان زندگی می‌کند، آیا این برداشت از کتاب مذکور صحیح است؟

ـ استنباط شما نادرست نیست؛ ولی مراد من این بوده که وجود خشونت را به آسانی نمی‌توان درک کرد و کسی یا فلسفه‌ای مسئول پدید آمدن خشونت نیست؛ زیرا خشونت از زمان قابیل و پیش از آنکه هیچ فلسفه‌ای پدید آمده باشد، وجود داشته است.

من هم خواسته‌ام بگویم که خشونت آموختنی نیست، مطلب را هم چندان سهل نینگاریم، که هر کس خواست آن را بیاموزد، و اگر اراده کرد بتواند ریشه‌‌اش را بکند و مهر و معرفت و رافت به جای آن بگذارد؛ اما نمی‌دانم چرا بی مقدمه برداشت خود از کتاب «فلسفه و سیاست و خشونت» را بیان کردید، از توجه به این کتاب ممنونم، مهم نیست که کتاب مهجور مانده است. شاید ده سال دیگر آن را بیشتر بخوانند. 

می‌خواستم بر اساس ادعای کتاب، به طور مشابه این سؤال را طرح کنم که تا چه میزان می‌توان خشونت‌های دنیای جدید را معلول باورهای دینی و مناسک مذهبی دانست؟

کتاب «فلسفه، سیاست، خشونت» رد این ادعا است که خشونت‌ها نسبت مستقیم با بعضی فلسفه‌ها دارد؛ البته نمی‌گویم خشونت هیچ ربطی به فلسفه ندارد، بلکه می‌گویم فلسفه به خشن و مهربان تقسیم نمی‌شود. از اینکه گفتم علم و فلسفه هم به کلی بی‌ارتباط با خشونت نیستند، نباید نتیجه گرفت که ریشه خشونت در فلسفه است و اگر خشونت می‌تواند از فلسفه ناشی شود، چرا نتوان گفت که فلان کس یا فیلسوف پایه گذار نوعی خشونت است یا به طور کلی خشونت را فیلسوفان به جهان آورده‌اند؛ چنان که مثلا پوپر، افلاطون را پایه گذار خشونت دانسته است.یا همان ادعایی که پوپری‌های در مورد هایدگر دارند

بله؛ گاهی این طور برداشت می‌شود که اگر خشونتی‌ در دنیای جدید وجود دارد، نتیجه آراء یا آن فیلسوف است و بنابراین سفارش می‌کنند که این فلسفه را نباید خواند و آن دیگری را باید رواج داد.

خشونت‌ به دوره‌ای از تاریخ و به منطقه ای از جهان هم تعلق ندارد و در طی تاریخ کم  و کم‌تر نشده است و چه بسا که خشونت دنیای جدید به مراتب شدیدتر‌ از خشونتی باشد که در دوره‌های تاریخی سابق وجود داشت؛ اما چنان که گفته شد، این خشونت ربطی به فیلسوفان ندارد و اگر به فلسفه ربط داشته باشد، به کل فلسفه راجع است و نه به این یا آن که فلسفه وقتی در یک تاریخ، اصل به چیرگی و تصرف باشد چگونه توقع داریم، که خشونت در آن وجود نداشته باشد؛ پس از اینکه خشونت حاصل فلسفه است، حرف مورد قبولی نیست؛ زیرا فیلسوفان اگر پایه گذار نظام زندگی باشند، چه بسا که در این نظم، هم آزادی وجود دارد و هم خشونت.

فلسفه مبنای عالم است؛ نه دستور العمل رفتار؛ پس نمی‌شود گفت هر رفتار خشونت آمیزی، نتیجه فلسفه است.

زشتی‌ها سیاست را هم نباید به فلسفه نسبت داد؛ چرا که فلسفه دستور العمل زندگی هر روزه نیست فیلسوف اهل تفکر و نظر است و اگر از این نظر و تفکر یا به تناسب با آن دستور العمل‌هایی پدید آید، نباید مسئولیت را به گردن فلسفه انداخت. 

 در جای دیگری از کتاب آمده که امروز وضع فلسفه مثل دنیای قدیم نیست و دیگر از فلسفه کاری بر نمی‌آید.

یعنی فلسفه اثر خود را گذاشته و مسائل جهان را با فلسفه نمی‌توان حل کرد و به فرض اینکه فلسفه سخنی داشته باشد، تکنیک و سیاست دیگر به سخن فلسفه گوش نمی‌کند انها خودرا نیازمند ره آموز و رهنما نمی‌دانند.

بله؛ می‌خواستم بر اساس این ادعا تابعی را تعریف کنم که در آن دین جایگزین فلسفه می‌شود، یعنی بگوییم زشتی‌های دنیای امروز به دین ربطی ندارد و دین نمی‌تواند مسبب اصلی خشونت‌هایی باشد که به آن نسبت می‌دهند؛ اما شما راه را بر ما مسدود کردید؛ چون دلیل اصلی بی ارتباطی خشونت نوین با فلسفه را در ناتوانی فلسفه، برای عرضه دستور العمل زندگی هر روزه دانستید؛ در صورتی که دین مدعی است، دستور العمل زندگی هر روزه است. 

ابتدا باید در پاسخ بخش اول سؤال نکاتی را توضیح دهم. وقتی بحث بر سر رابطه فلسفه و تمدن باشد، به نظر می‌آید، کار فلسفه این نیست که به مردم بگوید، چطور زندگی کنند یا نکنند؛ حتی دعوت به راهی هم نمی‌کند؛ اما از زندگی و آدمی تعریفی می‌آورد و مقامی برای او تعیین می‌کند و این تعریف اقتضا دارد، تغییری در رفتار و آداب پدید آید.

فلسفه، نوعی طراحی است. در این طراحی کلی به کسی نمی‌گویند، چه بکند و چه نکند، اما وقتی طرح محقق شد، آداب و اعمال و مناسک خاص آن طرح، محقق می‌شود فلسفه از عمل جدا نیست؛ اما رابطه مستقیم و منطقی با عمل ندارد؛ حتی در دوره جدید بر خلاف دوره قدیم که فیلسوفان رساله‌هایی در علم و عملی و در اخلاق می‌نوشتند و سیاست و اخلاق را جزیی از فلسفه  می‌دانستند، فلسفه به علم عملی کمتر پرداخته است؛ چنان که در این دوره جز کتاب مهم اخلاق کانت، کتاب اخلاق دیگری وجود ندارد؛ اما باز هم این گفته به این معنا نیست که فیلسوفان جدید هیچ کاری به عمل نداشته‌اند فلسفه، هم تکلیف عمل را مشخص می‌کند و هم مشخص نمی‌کند.

فیلسوف تلقی‌ای از انسان داشته که در طی تاریخ متحقق شده است.

این انسان هم به علم و آزادی و تمدن تکنولوژیک رسیده و هم همچنان در مواقع خاص و حتی شدید بدون دلیل، خشونت می‌ورزد؛ بنابراین خشونت جهان معاصر به کلی جدا از تفکر و علم نیست.

اتفاقا در همین نوشته «فلسفه سیاست خشونت» اشاره کرده‌ام که وقتی بنا را بر این می‌گذاریم که طبیعت را تصرف کنیم و آن را زیر سیطره خود در آوریم، بنا را بر اعمال خشونت گذاشته‌ایم اما چه کسی می‌تواند ادعا کند که «دکارت» علیل المزاج با «کانتی» که در آرزوی صلح پایداری به سر برده بود، در اندیشه توجیه خشونت و رواج آن بوده‌اند. اگر هم در نوشته‌های فیلسوفان چیزی یافت شود که بوی خشونت بدهد، این خشونت بیشتر به سلیقه‌های آنان باز می‌گردد.

نقدی که بر گفته‌های شما دارم این است که شما از یک سو برای رفع اتهام از فلسفه، حکم به ناتوانی فلسفه می‌دهید و از سوی دیگر منتقد تفکرات «رورتی» هستید که او نیز معتقد است، دیگر از فلسفه کاری بر نمی‌آید و نردبانی است که از آن بالا رفته‌ایم و دیگر به آن نیازی نیست.

*این نقد عجیب است؛ یعنی من فلسفه را نفی کرده‌ام تا آن را از تهمت خشونت‌آموزی برهانم، هرگز چیزی که می‌گویید، به ذهن من خطور نکرده بود؛ پس چگونه برای رفع این اتهام موهوم از فلسفه به ناتوانی آن حکم کنم؟

ـ فلسفه در نظر من بسیار عظیم است. شما ملتفت نشده‌اید که من نسبت خشونت و فلسفه را به کلی نفی نکرده‌ام بلکه گفته‌ام، تقسیم فلسفه‌ها به فلسفه خشونت‌آموز و غیر خشونت آموز درست نیست و خشونت را فیلسوف یا هیچ‌کس دیگری به مردم تعلیم نمی‌کند. بلکه خشونت در روابط و مناسبات آدمیان به وجود می‌ آید و برحسب نظام دارنده آن روابط و مناسبات، صور خاص پیدا می‌کند.

اصلاً نسبت دادن خشونت به فلسفه کار صاحبنظران و متفکران نیست که بتوان به آن اهمیت داد، بلکه سخن ایدئولوژیکی است. من هم خواسته‌ام بگویم که این حرف‌ها فلسفی نیست؛ اما اختلاف با «رورتی» ربطی به خشونت ندارد، بلکه به مبادی پراگماتیسم باز می‌گردد.

*بخش دوم سؤال می‌ماند، تکلیف دین در این میان چیست؟ آیا می‌شود این حکم را به دین و خشونت‌های منتسب به آن تعمیم داد یا خیر؟‌

ـ دین و فلسفه با هم تفاوت دارند. دین پرستش و طاعت است و فلسفه بحث عقلی است. شریعت هم که ظاهر دین است، متضمن مجموعه‌ای از اعتقادات و دستورالعمل‌های زندگی است؛ بنابراین حکم فلسفه را به دین نمی‌توان تسری داد. هرچند فلسفه و دین در مواقعی به هم نزدیک شده‌اند و فیلسوفانی مثل فارابی، دین و فلسفه را یکی دانسته‌اند.

پیامبران(ع) مربیان بزرگ اقوام و در عین حال پیشوایان مهم‌ترین انقلاب‌های تاریخ‌اند؛ اما فیلسوفان فقط طراحی می‌کنند، پیامبران(ع) آموزگاران علم و عمل‌اند. فیلسوفان هم آموزگاران‌اند؛ اما تعلیم آنان، تعلیم قواعد زندگی نیست. ما در رفتار و گفتار از پیامبران(ع) پیروزی می‌کنیم.

«ولکم فی رسول‌الله اسوة حسنه» گویای این معنی است. پیامبران(ع) قانون‌‌گذارند و قانون چون باید اجرا شود، چه بسا که با خشونت ملازم باشد. کانت چنان از قانون می‌گفت که گویی بشر با آن عشق‌بازی می‌کند؛ اما اخلاف کانت نظر دیگری در مورد قانون داشتند.

هگل منشأ قانون را خشونت می‌دانست و مارکس و نیچه و فروید به انحاء متفاوت در قانون خشونت دیده‌اند؛ ولی ما معمولاً وقتی به قانون می‌اندیشیم، رعایت قانون و اجرای آن را با هم خلط می‌کنیم. قانون در مرحله اجرایی، ترحم و مهربانی ندارد و از این حیث میان قانون دین و قانون عرضی تفاوتی نیست. دین از آن حیث که دین است، قهر و خشونت ندارد؛ اما شریعت سرپیچی از اجرای احکام را بر نمی‌تابد.

تکرار می‌کنم، در تعالیم پیامبران(ع) خشونت وجود ندارد، بلکه در نظام زندگی و تنظیم مناسبات آدمیان است که خشونت بروز می‌کند؛ یعنی در عالم بشری همه چیز بر اساس مهر و محبت رخ نمی‌دهد و ما فرشته نیستیم، بلکه غضب و شهوت هم داریم.

تاریخ بشر، تاریخ صلح نیست. در تاریخ، جنگ پیش می‌آید. زمانی که کشور عراق به ما حمله کرد، ما ناگزیر دفاع کردیم. دفاع، جنگ است و جنگ،‌خشونت است؛ خشونتی شدید. آیا زمانی که از خود دفاع می‌کنند، طرفدار خشونت هستید؟ یا باید آن را از فلسفه خاصی در دوره جدید یا قدیم استنباط کرده باشند؟‌

در برابر تجاوز باید از خود دفاع کرد و این هیچ ربطی به فلسفه و دین ندارد. مسئله این است که ما درگیر زمین هستیم. اینجا بهشت نیست. ای کاش اینجا فقط مجال دوستی بود. اینجا هم مهر هست و هم کین. پیامبران(ع) و فیلسوفان مهر را برای مقابله با کین و خشونت تعلیم کرده‌اند؛ پس تکلیف دین به نظر من مشخص است؛ اما اگر اتهاماتی به اسلام از طرف اروپاییان نسبت داده می‌شود، اولاً این بحث امروز نیست. اروپا از زمان جنگ‌های صلیبی چین تصویری از اسلام داشته است.

سال‌ها پیش از این، یک اروپایی کتابی را در باب امام جعفر صادق(ع) که دین را حب و دوستی دانسته است، نوشته و روی جلد، عکس امام(ع) را با شمشیر چاپ کرده است. اینکه این تصویر از کجا به دست آمده، جای بحث دارد؛ اما در هر صورت مظهر تلقی اروپا از اسلام، به عنوان دین خشونت است. متأسفانه از ابتدای تاریخ اسلام گروه‌های خشنی هم بوده‌اند و هنوز هم هستند که با خشونت‌های خود دلایل و شواهدی برای مدعیان فراهم می‌آورند.

این راهم بگویم که وقتی از خشونت در دین می‌گویند، به دو خشونت قائل‌اند که یکی ریشه در دیگری دارد خشونت اول خشونت در احکام و قوانین است و خشونت دیگر در روح برتری‌جویی و قهر قرار دارد. نباید گذاشت که این دومی را به اسلام نسبت دهند.

* شما در کتابتان گفته‌اید که اسلام، دینی سیاسی است و ادیان دیگر به علت غیرسیاسی بودنشان از اتهام خشونت مبری هستند. آیا با این برداشت نمی‌توانیم بر مدعای منتقدان مهر تأیید بزنیم؟‌

ـ من نمی‌گویم، فقط اسلام دینی سیاسی است و ادیان دیگر سیاسی نیستند و اگر هم از نوشته من چنین برداشتی شود، اصلاحش می‌کنم. اسلام به این معنا سیاسی است که شریعت دارد و دینی که شریعت دارد، نمی‌تواند سیاست نداشته باشد.

شاید بتوان با این ملاحظه گفت که مسیحیت سیاسی نبوده است؛ اما آیا می‌توان پذیرفت کسی قصد دگرگونی جامعه را داشته باشد، اما سیاسی نباشد؟ مگر مسیحیت که به سیاست وارد شد، دست به خشونت نزد؟ مسیحیتی که تازه خودش هم در رأس حکومت قرار نگرفت، بلکه بین قدرت و جامعه‌اش میانجی شد، به خشونت‌هایی بس بزرگ دست زد.

خشونتی که مسیحیان در برابر مسلمانان و یهودیان اسپانیا به خرج دادند، در تاریخ کم نظیر است. امروز کشوری به نام اسرائیل وجود دارد که بزرگ‌ترین خشونت‌ها را مرتکب می‌شود. آیا یهود قبل از اینکه به حکومت برسد، خشونت می‌ورزید؟ آیا می‌توان گفت خشونت در دین یهودی رسوخ داشته و زمانی که یهودیان به سیاست وارد شدند، آن خشونت خود را عیان کرده است.

سیاست بدون خشونت کجا وجود دارد؟ هر دینی هم که به سیاست وارد شده، به خشونت مرتکب شده است و متأسفانه بسیاری از این خشونت‌ها انحراف از دین است.

شما خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس را ببینید. در ماجرای رقابت امین و مأمون پسران هارون‌الرشید «علی‌بن‌عیسی‌بن‌ماهان»، سر امین را برید و آن را برای برادرش مأمون فرستاد. قدرت با خودش قدری خشونت می‌آورد و این به تعالیم دین ربطی ندارد.

بحث دیگری که مایلم به آن بپردازید، رابطه نظر و عمل است. در اسلام و قرآن صفات رحمان و رحیم خداوند بسیار تکرار می‌شود یا یکی از القاب عیسی(ع) «بره خداوند» است؛ اما چه می‌شود اسلام در دست بنی‌امیه و بنی‌عباس به شمشیر و مسیحیت به قصاب تبدیل می‌شود؟ آیا نمی‌شود از اشکالات حوزه عمل نتیجه گرفت که شاید این زشتی‌ها و پلیدی‌ها در آموزش‌های نظری ریشه دارد؟

ـ پرسش قدری مبهم است اما به نظر من تاریخ غربی را می‌توان تاریخ جدایی نظر و عمل دانست. مطلب این است که وقتی نظر و علم نظری به وجود آمد، تقابل نظر و عمل هم ورود پیدا کرد؛ با وجود این، همواره کسانی در تاریخ بوده‌اند و هستند که نظر و عملشان یکی است. اینها بزرگانی هستند که در «احوال» به سر می‌برند. برای کسی که اهل احوال است، نظر و عمل یکی است؛ اما وضع عامه مردم به شکل دیگری است.

ما معمولاً چیزهایی یاد می‌گیریم که زاید و بر وجود ماست و با جان ما یگانه نمی‌شود. وقتی علم از احوال به اقوال بیاید، نظر و عمل از هم جدا می‌شود. ما معمولاً توقع داریم که به آنچه یاد می‌گیریم، عمل کنیم؛ ولی علم حصولی و به ویژه علم آموختنی از عمل جداست.

اگر کسی «حال» توحیدی داشته باشد، عملش هم توحیدی است؛ در صورتی که اگر صرف الفاظ شنیده و یاد گرفته باشد که خدا یکی است و.. معلوم نیست که عملش توحیدی باشد. این یعنی جدایی نظر و عمل؛ اما حقیقت جدایی نظر و عمل؛ اما حقیقت جدایی نظر و عمل را در تاریخ بهتر می‌توان درک کرد.

اکنون که زمان، زمان چیرگی علم حصولی است، ما می‌پنداریم که این علم را می‌توان در عمل متحقق کرد؛ ولی وقتی بستگی قلبی وجود ندارد و هرچه می‌آموزیم و می‌گوییم صرف الفاظ است،‌عمل هم به قلب ربطی پیدا نمی‌کند.

اگر قول به قلب برود، عمل هم عمل قلبی خواهد بود و جدایی‌ای بین قول و عمل وجود نخواهد داشت. جدایی نظر و عمل چیزی نیست که بخواهیم با دلایل آن را رد یا تأیید کنیم.

در سیر تاریخ قاعده این است که به مرور عقل جای قلب و عقل بسیط را می‌گیرد و سپس عادات چیره می‌شود. در چنین وضعی چه اشکالی دارد که چیزهای خوبی بگویند؛ اما عمل نکنند.

ما در زمانه جدایی نظر و عمل هستیم. دائم دعوی می‌کنند که این عمل از آن نظر نتیجه می‌شود. نظمی که اکنون جهان در آن قرار گرفته، به راه خود می‌رود؛ نه اینکه تابع نظر و حرف این و آن باشد. در این وضع آیا می‌توانیم، بگوییم که جهان بر طبق نظر کانت و دکارت می‌گردد؟

این نظم، نظم تکنیک است و خدا می‌داند تا کی دوام خواهد داشت؛ اما هرچه باشد، مسئولیت زشتی‌ها و زیبایی‌هایش با بیکن و کانت و دکارت نیست. جنگ‌ها و ساختن سلاح‌های کشتار جمعی را فیلسوفان بنیاد نکرده‌اند. اگر نسبت میان نظر و عمل به درستی درک نشود چه بسا که این گمان قوت بگیرد که با حرف می‌توان رفتار و کردار و زندگی مردمان را تغییر داد.

*در صحبت‌هایتان به تفاوت دین و فلسفه از حیث نسبتی که این دو با دستورالعمل زندگی دارند، اشاره کردید؛ اما کماکان این سؤال برای من وجود دارد که اگر دکتر داوری اردکانی می‌گوید، خشونت با فلسفه می‌تواند نسبت داشته باشد؛ در حالی که هیچ‌گاه این دو با هم رابطه مستقیم ندارند، آیا این گفته، ساری به دین هم هست یا نه؟

ـ همان‌طور که گفتم دین و فلسفه هیچ یک خشونت آموز نیستند و از این حیث به هم نزدیک‌اند؛ البته هر حکمی که درباره فلسفه‌ها داده می‌شود، به دین نباید تسری داده شود. میان فلسفه و خشونت نسبت عرضی است. این حکم در مورد دین هم صادق است. می‌دانید که وقتی خداوند آدم(ع) را آفرید و به فرشتگان امر کرد که او را سجده کنند. فرشتگان گفتند که این موجود خون‌ریز است و پاسخ شنیدند که می‌دانم؛ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد.

فرشتگان تسلیم این نظر خطاپوش شدند؛ اما ابلیس نافرمانی کرد؛ پس آدمی از ابتدا در عین اینکه مظهر رحمانیت و رحیمیت بوده،‌ استعداد خشونت هم داشته است. مسئله خشونت ممولاً به صورت تصنعی طرح می‌شود و همه می‌خواهند آن را به مدعی و غیر، نسبت دهند و خود را از آن مبری کنند. گویی همه خود را متهم می‌دانند و می‌خواهند از خود دفاع کنند.

خشونت آورده هیچکس و هیچ‌گروهی نیست. خشونت‌گران حرفه‌ای هم نه اصل خشونت، بلکه شیوه‌های اعمال آن را تعلیم می‌کنند. ساده‌لوحی است که گمان کنیم، با این یا آن ایدئولوژی می‌توان جهان را مثلاً از نسبت دادن خشونت به دین و فلسفه یا هر مقصر فرضی و موهوم از این شر و بلا نجات داد؛ ولی می‌توان خواست و کوشید که دعوی و داعیه نجات حقیقت و معرفت با توسل به خشونت حق جلوه نکند که در این صورت حقیقت قربانی خشونت می‌شود.

می‌دانید که دین ظاهر و باطن دارد. اگر این دو با هم جمع شود مهر و معرفت ظهور بیشتر پیدا می‌کند؛ اما اگر ظاهر از باطن دور باشد و قشریت چیره پیدا کند، چه بسا که خشونت جای دوستی را بگیرد؛ اما دین جمع ظاهر و باطن است.

ظاهر بی‌باطن و باطن بی‌ظاهر اصلاً معنی ندارد؛ چه برسد به اینکه نام دین به آنها اطلاق شود.

دین با جمع ظاهر و باطن تحقق می‌یابد و البته در تحقق به خشونت نیاز ندارد و دست توسل به سوی خشونت بیرون دراز می‌‌کند؛ پس نگران نباشید که کسانی خشونت را به دین نسبت می‌دهند. آنها اگر در صدد آشنایی با دین و درک ماهیت خشونت برآیند، شاید از گفته خود منصرف شوند.

*شما در ضمن صحبت قبل از مصاحبه به نسبت انقلاب و عاشورا اشاره داشتید. یک سؤال مرتبط: ادبیات لیبرال، ادبیات چیره فلسفه سیاسی زمان ماست که یکی از شاخص‌های آن مرگ انقلاب‌هاست. با این توصیف عاشورا در این زمان به چه کار می‌آید؟

ـ عاشورا روز آشکارگی عظمت انسان و آزادگی اوست. اما شما معتقدید، آزادی امروزین که برگرفته از آزادی پس از قرن هجده است، مفهوم جدیدی است.

بله؛ ولی آزادی به معنای آزادگی مفهومی کهن است. آزادگی صفت خاص آدمیان در همه زمان‌هاست و حال آنکه آزادی به عصر جدید تعلق دارد.

*به عنوان آخرین سؤال: می‌خواهم بدانم امام حسین(ع) برای فیلسوفی چون رضا داوری اردکانی چه بهره‌ای دارد؟

ـ بهره به زندگی عادی تعلق دارد. وقتی در برابر عظمت قرار می‌گیریم، سودای سود و زیان از میان برمی‌خیزد. شما یک بار از نسبت علم و عمل پرسیدید. در کربلا علم و عمل یکی شد و حقیقت و خیر و جمال یک‌جا جلوه کردند و شاهدش اینکه بانوی کربلام« ما رأیت الاجمیلا»‌ گفت.

برای من که سرم در کتاب و درس و فلسفه است و قدری هم به سیاست نزدیک شده‌ام، مسئله این است که کار امام حسین(ع) نجات تاریخ است و نجات تاریخ به همه ما مربوط می‌شود.

وقتی زمان و تاریخ به تباهی و تبهکاری می‌افتد، باید تاریخ را نجات داد. در این اوقات کسانی پیدا می‌شوند که رشته‌ای را که در حال گسیختن است، نگاه می‌دارند. امام حسین(ع) منجی تاریخ اسلام است؛ به این دلیل نه فقط یک مسلمان شیعه، بلکه هیچکس نمی‌تواند نسبت به عاشورا بی‌تفاوت باشد و آن را ندیده بگیرد؛ اما برای اینکه اشاره‌ای به بهره و بهره‌مندی هم کرده باشیم، می‌گویم که اگر کسی عظمت عاشورا را درک کند، از برکات آن نیز بهره‌مند می‌شود.



:: بازدید از این مطلب : 921
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 22 آذر 1391 | نظرات ()